کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معرف
لغتنامه دهخدا
معرف . [ م َ رَ ] (ع اِ) روی . (مهذب الاسماء). روی زن و آنچه ظاهر و نمایان گردد از وی . ج ، معارف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معرف
لغتنامه دهخدا
معرف . [ م ُ ع َرْ رَ ] (ع اِ) جای وقوف به عرفات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معرف
لغتنامه دهخدا
معرف . [ م ُ ع َرْ رَ ] (ع ص ) شناسانیده شده و آگاهانیده شده و اعلام شده و معرفه شده . (ناظم الاطباء). شناخته شده و تعریف کرده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعریف شود.
-
معرف
لغتنامه دهخدا
معرف . [ م ُ ع َرْ رِ ] (ع ص ) تعریف کننده و شناخت کناننده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه می شناساند و تعریف می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). شناساننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روغن مصری و مشک تبتی را در دو وقت هم معرف س...
-
جستوجو در متن
-
اجلی
لغتنامه دهخدا
اجلی . [ اَ لا ](ع ن تف ) جلی تر. روشن تر. (مؤید). هویداتر. (مقابل اخفی ) : تعریف بأجلی . مُعرِّف از مُعرَّف اجلی باید.
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ ] (اِخ ) ابن معرف هجیمی ، مکنی به ابوسلیمان . نحوی است . (از معجم الادباء ج 6 ص 215).
-
ذیونوسیوس
لغتنامه دهخدا
ذیونوسیوس . (اِخ ) ملقب براهنما یا معرف . عالم جغرافیائی یونانی در مائة چهارم میلادی . او راست منظومه ای در وصف و تعریف زمین .
-
سام
لغتنامه دهخدا
سام . (اِخ ) عموسام . شخصیت مضحکی است از دموکراسی ایالات متحده ٔآمریکا. نام وی معرف هزل آمیز افراد آمریکایی است .
-
شناساننده
لغتنامه دهخدا
شناساننده . [ ش ِ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) معرف . (یادداشت مؤلف ). معرفی کننده .
-
میدانی
لغتنامه دهخدا
میدانی . [ م َ / م ِ ] (اِ) کسی که در پیشاپیش امیر و یا وزیر حرکت کند و القاب او را اعلام نماید. (ناظم الاطباء) . معرف . مرتبه دار.
-
ابوسلیمان
لغتنامه دهخدا
ابوسلیمان . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ ) کیسان بن معرف نحوی هجیمی . رجوع به کیسان ... شود.
-
خشنام
لغتنامه دهخدا
خشنام .[ خ ُ ] (ع ص ) خوشنام . این کلمه مُعَرَّف خوشنام است .(یادداشت بخط مؤلف ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن اسحاق جهبذ. او از معرف بن واصل و از وی محمدبن منصور طوسی روایت کند. (تاریخ بغداد ج 9 ص 311).
-
پیشگوی
لغتنامه دهخدا
پیشگوی . (نف مرکب ) پیشگو. (جهانگیری ) بمعنی پیشگوست که معرف باشد و شخصی که مطالب را بعرض سلاطین میرساند. (برهان ). رجوع به پیشگو در تمام معانی شود.