کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معرت
لغتنامه دهخدا
معرت . [ م َ ع َرْ رَ ] (ع اِ) عیب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زشتی . بدی . اذیت . رنج . آزار. گزند. آسیب . زیان : و اگر در کاری خوض کند که عاقبت وخیم و خاتمت مکروه دارد و شر و مضرت و فساد و معرت آن به ملک او بازگردد... از وخامت آن او را بیاگاهانم...
-
واژههای همآوا
-
مئرة
لغتنامه دهخدا
مئرة. [ م ِءْ رَ ] (ع اِ) (از «م ٔر») کینه و دشمنی . ج ، مِئَر. || سخن چینی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مارت
لغتنامه دهخدا
مارت . (اِ) ماه قیصری ، اول آن مطابق است تقریباً با اول آذرماه رومی و بیست و هشتم (28) اسفند ماه جلالی و سیزدهم (13) مارس فرانسوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
معرة
لغتنامه دهخدا
معرة. [ م َ ع َرْ رَ ] (اِخ ) ستاره ای است سوای کهکشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). ستاره ای است فروسوی مجره یا فراسوی آن در ناحیه ٔ قطب شمال که در آن ستارگان بسیار است . (از معجم متن اللغه ).
-
معرة
لغتنامه دهخدا
معرة. [ م َ ع َرْ رَ ] (اِخ ) شهری است میان حماة و حلب . (منتهی الارب ). و رجوع به معرة النعمان شود.
-
معرة
لغتنامه دهخدا
معرة. [ م َ ع َرْ رَ ] (ع اِ) گناه . || رنج . (دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سختی . (دهار) (ترجمان القرآن ) (از اقرب الموارد). || خونبها. (منتهی ال...
-
معرة
لغتنامه دهخدا
معرة. [ م ُ رَ ] (ع اِ) رنگ که به سرخی زند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
معرة
لغتنامه دهخدا
معرة.[ م َ ع ِ رَ ] (ع ص ) ارض معرة؛ زمین کم گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
غایلة
لغتنامه دهخدا
غایلة. [ ی ِ ل َ ] (ع اِ) لغتی در غائلة.دشواری . سختی . بدی . گزند. فساد. الشر و المهلکة. (قطر المحیط). ج ، غوائل : امیر یوسف مردی بودسخت بی غایله . (تاریخ بیهقی ). بصلاح ملک او نزدیکتر باشد و از معرت فساد و غایلت عناد دورتر ماند. (جهانگشای جوینی ). ...
-
مفلول
لغتنامه دهخدا
مفلول . [ م َ ] (ع ص ) سیف مفلول ،شمشیر با رخنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رخنه دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از محیط المحیط).- مفلول شدن ؛ رخنه پیدا کردن . کند شدن . از اثر افتادن : چون غز شوکت فارس دید و انضمام وزیر و خواجگان و حشم کرمان...
-
کسوف
لغتنامه دهخدا
کسوف . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کِسفَة. (ناظم الاطباء). ج ِ کِسف و کِسَف که این دو جمع کسفة هستند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || در نزد فلاسفه کسوف از صفات خورشید است و آن گرفتگی خورشید است هنگامی که در مواجهه ٔ با زمین ماه میان آنها حایل باشد. (اقر...
-
معرة
لغتنامه دهخدا
معرة. [ م َ ع َرْ رَ ] (ع اِ) گناه . || رنج . (دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سختی . (دهار) (ترجمان القرآن ) (از اقرب الموارد). || خونبها. (منتهی ال...
-
مغلول
لغتنامه دهخدا
مغلول .[ م َ ] (ع ص ) غل نهاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه در گردن وی غل نهاده باشند. (ناظم الاطباء). طوق تعذیب در گردن انداخته شده . (غیاث ). به غل کرده . بندی .بسته شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شنید این سخن دزد مغلول و گفت تو باری ز غم...