کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معدي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
معدی
لغتنامه دهخدا
معدی . [ م َ دی ی ] (ع ص ) ستم دیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هو معدی علیه ؛ او ستم دیده است . (ناظم الاطباء).
-
معدی
لغتنامه دهخدا
معدی . [ م ِ / م َ ] (ص نسبی ) هر چیز منسوب به معده . (ناظم الاطباء). منسوب به معده : عصیر معدی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
معدی
لغتنامه دهخدا
معدی . [ م ُ ] (ع ص ) مسری و سرایت کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : چون عضوی از اعضای مردم به بیماری معدی چون آکله و جدری وجذام یا از زهر مار متألم و متأثر گردد از برای سلامت مهجت و ابقای بقایای اعضای آن عضو را اگرچه شریف بود به قطع و حرق...
-
معدی
لغتنامه دهخدا
معدی . [ م ُ دا ] (ع اِ) مالی عنه معدی ؛ یعنی تجاوزی نیست از برای من به سوی غیر آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معدی
لغتنامه دهخدا
معدی . [ م ُ ع َدْ دی ] (ع ص ) تجاوزکننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
عرب معدی
لغتنامه دهخدا
عرب معدی . [ ع َ رَ ب ِ م َ دی ی ] (اِخ ) رجوع به عرب عدنانیه شود.
-
ابن معدی کرب
لغتنامه دهخدا
ابن معدی کرب . [ اِ ن ُ م َ ک َ رِ ] (اِخ ) ابوکریمه مقدم بن معدی کرب کندی . از صحابه ٔ رسول صلی اﷲعلیه وآله . به آخر عمر در حمص ساکن بود و به 91 سالگی در سال 78 هَ .ق . درگذشت .
-
ابن معدی کرب
لغتنامه دهخدا
ابن معدی کرب . [ اِن ُ م َ ک َ رِ ] (اِخ ) رجوع به عمروبن معدی کرب شود.
-
جستوجو در متن
-
معدو
لغتنامه دهخدا
معدو. [ م َ دُوو ] (ع ص ) ستمدیده . مَعدی ّ نیز مانند آن است و گویند هو معدو علیه و معدی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معیدی
لغتنامه دهخدا
معیدی . [ م ُ ع َ دی ی ] (ع ص نسبی مصغر) تصغیر مَعَدّی ّ است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تصغیر معدی است که منسوب به مَعَدّ است . تصغیر معدی منسوب به معدبن عدنان است و در تصغیر دال مشدد او را تخفیف داده و معیدی گفته اند. (یادداشت به خط مرحوم د...
-
جمد
لغتنامه دهخدا
جمد. [ ج َ / ج َ م َ ] (اِخ ) ابن معدی کرب . از ملوک کنده بود. (منتهی الارب ).
-
غلفاء
لغتنامه دهخدا
غلفاء. [ غ َ ] (اِخ ) لقب معدی کرب بن حارث ، بدان جهت که او نخستین به مسک موی را غالیه کرده است . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). رجوع به کتاب التاج ص 208 و البیان و التبیین ج 3 ص 231 و رجوع به معدی کرب شود.
-
حجرالقرد
لغتنامه دهخدا
حجرالقرد. [ ح ُ رُل ْ ق َ رِ ] (اِخ ) ابن حارث بن عمرو، از کندة و قحطانی است . و جدی جاهلی از فرزندان معدی کرب بن ولیعة میباشد. (الاعلام زرکلی ص 213).
-
شهنشاه
لغتنامه دهخدا
شهنشاه . [ ش َ هََ ] (اِخ ) نام پهلوانی از لشکر رستم فرخ هرمز که در روز غماس با مسلمانان بجنگید و درنتیجه به دست عمروبن معدی کرب بقتل رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 480).