کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معجمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معجمه
لغتنامه دهخدا
معجمه . [ م ُ ج َ م َ ] (ع ص ) مقابل مهمله . (آنندراج ). تأنیث معجم . بانقطه . منقوطه . مقابل مهمله ، بی نقطه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مُعجَم شود.
-
واژههای مشابه
-
معجمة
لغتنامه دهخدا
معجمة. [ م َ ج َ م َ ] (ع اِ) ناقة ذات معجمة؛ شتر ماده ٔ توانا و فربه و باقی مانده بر سیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ذات معجمة
لغتنامه دهخدا
ذات معجمة. [ ت ُ م َ ج َ م َ ] (ع ص مرکب ) شتر ماده ٔ توانا و فربه باقی مانده ٔ بر سیر.
-
جستوجو در متن
-
رندورد
لغتنامه دهخدا
رندورد. [ رَ دَ وَ ] (اِخ ) نام موضعی است در قرب بغداد و بعضی به زای معجمه آورده اند و آن صحیح است و عمرانی با راء مهمله آورده و گوید با زای معجمه هم روایت شده است . (از معجم البلدان ).
-
حدیلاء
لغتنامه دهخدا
حدیلاء. [ ح ُ دَ ] (اِخ ) نام موضعی است . برخی حُذَیلاء به ذال معجمه آورده اند. (معجم البلدان ).
-
عنجرة
لغتنامه دهخدا
عنجرة. [ ] (اِخ ) نام یکی از پنج در سیستان بود که غالباًآن را با غین معجمه نوشته اند. رجوع به غنجرة شود.
-
طقفة
لغتنامه دهخدا
طقفة. [ طَ ف َ ] (اِخ ) ابن قیس غفاری . صحابی است . یا صواب طخفة به خاء معجمه ، یا طغفة به غین معجمه ، یا قیس بن طخفة، یا یعیش بن طخفة، یا عبداﷲبن طغفة، یا طخفةبن ابی ذر است . (منتهی الارب ).
-
استحذام
لغتنامه دهخدا
استحذام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: استحذام بذال معجمه همان استخدام است و در فصل میم از باب خاء معجمه مذکور خواهد شد - انتهی . رجوع به استخدام شود.
-
عسی
لغتنامه دهخدا
عسی . [ ع َسا ] (ع اِ) شاخ خرما. (منتهی الارب ). بلح ، و آن را با شین معجمه نیز ضبط کرده اند. (از اقرب الموارد).
-
ظج
لغتنامه دهخدا
ظج . [ ظَج ج ] (ع مص ) بانگ و فریادخواهی کردن در جنگ ، و در غیر جنگ بیشتر به ضاد معجمه (ضَج ّ) گویند.
-
زیکاسه
لغتنامه دهخدا
زیکاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) زیکاشه . خارپشت . (ناظم الاطباء). خارپشت را گویند، به شین معجمه (زیکاشه ) هم آمده . (آنندراج ). رجوع به ریکاسه و ریکاشه شود.
-
عویر
لغتنامه دهخدا
عویر. [ ع ُ وَ ] (اِخ ) نام جایگاهی است در شعر خالدبن زهیر هذلی . و آن را با غین معجمه نیز خوانده اند. رجوع به معجم البلدان شود.
-
عهب
لغتنامه دهخدا
عهب . [ ع َ ] (ع مص ) نادانستن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ندانستن چیزی را، و آن را با غین معجمه نیز خوانند. (از اقرب الموارد).