کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معجل
لغتنامه دهخدا
معجل . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) شتر بچه ٔ ناتمام زاده که زنده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معجل
لغتنامه دهخدا
معجل . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) ناقه ای که قبل از تمامی سال بچه آرد و آن بچه زنده باشد. || ناقه ای که وقت سوار شدن بجهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خرمابن که در اول حمل بار آرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خرمابنی که در ن...
-
معجل
لغتنامه دهخدا
معجل . [ م ُ ع َج ْ ج َ ] (ع ص ) شتاب کرده شده و بی مهلت . (غیاث ) (آنندراج ). شتاب کرده شده و شتاب شده و بشتاب و عجله بجاآورده شده . (ناظم الاطباء). || مقابل مُؤّجَّل : دین معجل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مؤجل شود.
-
معجل
لغتنامه دهخدا
معجل . [ م ُ ع َج ْ ج ِ ] (ع ص ) ناقه ای که قبل از تمام شدن سال بچه آرد که زنده ماند. || ناقه ای که چون پا در رکاب نهند بجهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خرمابن که در حمل نخستین بار آرد. (منتهی الارب ). خرمابنی که در نخستین گش...
-
واژههای همآوا
-
مآجل
لغتنامه دهخدا
مآجل . [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأجَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مأجل شود.
-
ماجل
لغتنامه دهخدا
ماجل . [ ج ِ ] (ع اِ) آب زیر کوه . || آب بن وادی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
معجلة
لغتنامه دهخدا
معجلة. [ م ُ ج ِ ل َ ] (ع ص ) مُعجِل . ناقه ای که قبل از تمام شدن سال بچه آرد که زنده ماند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به معجل شود. || ماده شتری که چون بر وی سوار شوند برجهد. (ناظم الاطباء).
-
مرتل
لغتنامه دهخدا
مرتل . [ م ُ رَت ْ ت َ ] (ع ص ) ضد مُعجّل . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ترتیل شود.
-
شتابگرد
لغتنامه دهخدا
شتابگرد. [ ش ِ گ َ ] (نف مرکب ) با شتاب گردنده . گردنده بشتاب . معجل : گردنده فلک شتابگرد است هر دم ورقیش در نورد است .نظامی .
-
منهوب
لغتنامه دهخدا
منهوب . [ م َ ] (ع ص ) خواسته ٔ شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مطلوب معجل . (از اقرب الموارد). || تاراج شده و به غارت برده شده . (ناظم الاطباء). مال غارتی . غارت شده . تاراج شده . بغارتیده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
گوراگور
لغتنامه دهخدا
گوراگور. (اِ مرکب ) به معنی زودازود است که مبالغه در زودی و جلدی و تندی و تیزی باشد. (برهان ). از: گور +ا (واسطه ) + گور (قیاس شود با کشاکش ، سراسر). قیاس شود با: کردی گور (لحظه ٔ بسیار معجل در یک کار). قیاس شود با گیلکی گره گر (پیاپی ، دمادم ). و رج...
-
مؤجل
لغتنامه دهخدا
مؤجل . [ م ُ ءَ ج ج َ ] (ع ص ) فرصت داده شده و مهلت داده شده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فرصت ومهلت داده شده . (غیاث ). زمان نهاده . زمان داده . بزمان .مهلت داده . بامهلت . مدت معین شده . مهلت دار. مقابل معجل : شاپور با سرور ایشان بهزاد هزار دینار ...
-
باکور
لغتنامه دهخدا
باکور. (ع ص ، اِ) شتابکار. معجل . (از تاج العروس ). || بارانی که قبل از موسم و موقع فرود آید. (از تاج العروس ). باران اول موسمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران اول . (ناظم الاطباء). || زود از هر چیز و مؤنث آن باکوره است . (منتهی الارب ). زودرس از...