کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معج
لغتنامه دهخدا
معج . [ م َ ] (ع مص ) میل را در سرمه دان جنبانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به سهولت و آسانی گذشتن و گویند مریمعج . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به شتاب رفتن . (تاج المصادر بیه...
-
معج
لغتنامه دهخدا
معج . [ م َ ع ِ ] (ع ق ) به معنی معی یعنی با من به لغت قضاعة و گویند خرج معج ؛ بیرون آمد با من . (ناظم الاطباء).
-
معج
لغتنامه دهخدا
معج . [ م ُ ع ِج ج ] (ع ص ) یوم معج ؛ روز گردناک . (منتهی الارب ). روز با گرد و خاک . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ماج
لغتنامه دهخدا
ماج . (اِ) بمعنی ماه باشد، چه در فارسی جیم و ها بهم تبدیل می یابد، و عربان قمر خوانند. (برهان ). بمعنی ماه است و در پارسی جیم با ها تبدیل می یابد چنانکه ناگاه را ناگاج گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). ماه . (غیاث ). لغتی است در ماه . (حاشیه ٔ برهان چ م...
-
ماج
لغتنامه دهخدا
ماج . (اِخ ) نام راوی رودکی شاعر بوده است . (برهان ). نام راوی رودکی و آنرا مج نیز گویند. (انجمن آرا). و رجوع به مج شود.
-
ماج
لغتنامه دهخدا
ماج . [ ماج ج ] (ع ص ) آن که پیوسته از دهانش لعاب روان باشد از پیری و کلانسالی ، و حبس آن نتواند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه آب از دهنش می رود از پیری . (مهذب الاسماء).- احمق ماج ؛ مرد احمق و گولی که آب دهان وی روان باشد. (ناظم الاطباء).|| ...
-
جستوجو در متن
-
عمج
لغتنامه دهخدا
عمج . [ ع َ ] (ع مص ) شتاب رفتن . (منتهی الارب ). سرعت گرفتن در حرکت . (از اقرب الموارد). زود رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || پیچ پیچان رفتن . (منتهی الارب ). به چپ و راست پیچیدن در راه . (اقرب الموارد). || شناوری نمودن . این کلمه را مقلوب مَعَج دانس...
-
عج عجة
لغتنامه دهخدا
عج عجة. [ ع َ ع َ ج َ] (ع مص ) بانگ برداشتن و فریاد کردن شتر از زدن یا از گرانباری بار گران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زجر کردن ناقه را به کلمه ٔ عاج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بار بار برداشتن آواز را و فریاد و بانگ کردن . (منتهی...
-
نعج
لغتنامه دهخدا
نعج . [ ن َ ع َ ] (ع اِمص ) گرانی دل از خوردن گوشت میش . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). فربهی و گرانی دل از خوردن گوشت میش . (ناظم الاطباء). || سپیدی خالص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) سپید خالص گردیدن . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظ...
-
شمشیر زدن
لغتنامه دهخدا
شمشیر زدن . [ ش ِ / ش َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیغ زدن . کنایه از با شمشیر کشتن . جنگ کردن با شمشیر. (یادداشت مؤلف ). با شمشیر بریدن . (ناظم الاطباء). جلع. (دهار). سیف . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). معج .(منتهی الارب ). هک . (تاج المصادر بیهقی )...
-
ناک
لغتنامه دهخدا
ناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شرمناک ، پرهیزناک و آموزناک . این پسوند از پهلوی آمده و به نظر می رسد که مرکب باشد از پسوند ...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . (حرف ) نشانه ٔ حرف سی و دوم یعنی آخرین حرف از الفبای فارسی و حرف بیست و هشتم از الفبای عربی و حرف دهم از الفبای ابجدی است . در حساب جُمَّل آن را دَه گیرند. نام آن «یا»، «یاء»، «ی » و «یی » است و در خط به صورتهای زیر نوشته و با اصطلاحات «ی تنها» چ...