کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معتل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معتل
لغتنامه دهخدا
معتل . [ م ِ ت َ ] (ع ص ) توانا بر سختی کشیدن و سخت کشنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قوی در سخت و درشت کشیدن . (از اقرب الموارد).
-
معتل
لغتنامه دهخدا
معتل . [ م ُ ت َل ل ] (ع ص ) بیمارشونده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضعیف و بیمار. (ناظم الاطباء). صاحب علت . علیل . بیمار. دردمند. آسیب دیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مباد نام تو از دفتر بقا مدروس مباد عمر تو از عل...
-
واژههای مشابه
-
معتل العین
لغتنامه دهخدا
معتل العین . [ م ُ ت َل ْ لُل ْ ع َ ] (ع ص مرکب ) رجوع به معتل و اجوف شود.
-
معتل الفاء
لغتنامه دهخدا
معتل الفاء. [ م ُت َل ْ لُل ْ ] (ع ص مرکب ) رجوع به معتل و مثال شود.
-
معتل اللام
لغتنامه دهخدا
معتل اللام . [ م ُ ت َل ْ لُل ْ لا ] (ع ص مرکب ) رجوع به معتل و ناقص شود.
-
واژههای همآوا
-
ماطل
لغتنامه دهخدا
ماطل . [ طِ ] (اِخ ) نام گشنی از ابل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گشنی است که شتر ماطلیه منسوب به اوست . (از اقرب الموارد).
-
معطل
لغتنامه دهخدا
معطل . [ م ُ ع َطْ طَ] (ع ص ) زمین مرده ٔ هیچکاره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || زن که پیرایه بر وی نکنند. (مهذب الاسماء). بی پیرایه . (دهار). زن پیرایه از وی برکشیده . (از منتهی الارب ) (از محیط المحیط). و رجوع به ت...
-
معطل
لغتنامه دهخدا
معطل . [ م ُ ع َطْ طِ ] (ع ص ) آنکه صانع عزوجل را انکار کند و شرایع را باطل انگارد. ج ، معطلون .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : ورش تو نیست نهی خود معطلی به یقین از این دو دانش توحید توبه عیب و عوار. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 179).دی جدل ب...
-
جستوجو در متن
-
زؤزئة
لغتنامه دهخدا
زؤزئة. [ زُ ءَ زِ ءَ ] (ع اِ) لغتی است در زآزئة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جوهری بتوهم آنکه معتل است این ماده را در معتل واوی آورده است . (منتهی الارب ).
-
معتلة
لغتنامه دهخدا
معتلة. [ م ُ ت َل ْ ل َ ] (ع ص ) تأنیث معتل . ج ، معتلات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلمه ای که در آن از حروف عله باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به معتل شود.
-
بیظ
لغتنامه دهخدا
بیظ. [ ب َ ] (ع مص )فربه شدن پس از لاغری . بوظ (معتل العین واوی ). (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). رجوع به بوظ شود. || بوظ. افکندن مرد منی را در زهدان . (از لسان العرب ). افکندن آب را در زهدان . (یادداشت مؤلف ).
-
غدیا
لغتنامه دهخدا
غدیا. [ غ َدْ ] (ع ص ) مؤنث غَدْیان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). متغدیة. (اقرب الموارد). زن چاشتخوار. تاج العروس آرد: غدیا مؤنث غدیان و اصل «یاء« »واو» بوده و به سبب استحسان و زیبائی به «یاء» قلب شده نه به سبب معتل بودن .