کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معبد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معبد
لغتنامه دهخدا
معبد. [ م َ ب َ ] (اِخ ) ابن عباس بن عبدالمطلب هاشمی (متوفی به سال 35 هَ . ق .). پیغمبر اکرم او را والی مکه ساخت . وی در افریقا شهید شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053). و رجوع به تاریخ الخلفا ص 112 و 209 شود.
-
معبد
لغتنامه دهخدا
معبد. [ م َ ب َ ] (اِخ ) ابن وهب (متوفی به سال 126 هَ . ق .) از موسیقی دانان معروف در صدر اسلام است . اصل او از موالی است . در مدینه نشأت یافت . در اوان جوانی گوسفندچرانی می کرد و گاهی به تجارت می پرداخت و چون نبوغش در موسیقی آشکار شد بزرگان مدینه ب...
-
معبد
لغتنامه دهخدا
معبد. [ م َ ب َ ](ع اِ) محل عبادت . پرستشگاه . جای عبادت . ج ، معابد. (ناظم الاطباء). جایی که عبادت کنند. (از اقرب الموارد). عبادتگاه و جای پرستش نصاری و به معنی جای عبادت مسلمانان نیز آید. (غیاث ) (آنندراج ). پرستشکده . عبادت جای . نمازخانه . پرستش ...
-
معبد
لغتنامه دهخدا
معبد. [ م َ ب َ] (اِخ ) ابن عصم بن النعمان التغلبی . وی اول کسی است که گفت : «هذه بتلک و البادی اظلم » و این سخن مثل سایر گردید. معبد، معاصر شرحبیل بن الحارث الکندی از ملوک کنده در ایام جاهلیت بود. (از اعلام زرکلی چ 2 جزء8 ص 177). و رجوع به تاریخ الخ...
-
معبد
لغتنامه دهخدا
معبد. [ م ِ ب َ ] (اِخ ) ابن خالد جهنی مکنی به ابوزرعه (متوفی به سال 72 هَ . ق .) صحابی و از کسانی است که در اسلام قدیمند. وی از حاملان لوا در روز فتح مکه بود. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1053).
-
معبد
لغتنامه دهخدا
معبد. [ م ِ ب َ] (ع اِ) بیل و کلند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مِسحاة. ج ، مَعابِد. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط).
-
معبد
لغتنامه دهخدا
معبد. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) به بندگی گرفته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اِعباد شود.
-
معبد
لغتنامه دهخدا
معبد. [ م ُ ع َب ْ ب َ ] (ع ص ) نرم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خوار. (منتهی الارب ). خوار و ذلیل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معنی بعد شود. || گرامی داشته شده از لغات اضداد است . (منتهی الارب ). گرامی داشته شده . (ناظم الاطب...
-
معبد
لغتنامه دهخدا
معبد. [م َ ب َ ] (اِخ ) رجوع به ابوخمیصه معبدبن عباد شود.
-
معبد
لغتنامه دهخدا
معبد.[ م ُ ع َب ْ ب ِ ] (ع ص ) عبادت کننده . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
معبد جهنی
لغتنامه دهخدا
معبد جهنی . [ م َ ب َ دِ ج ُ هََ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ جهنی بصری (مقتول به سال 80 هَ . ق .) از قدیمترین کسانی است که به قدر قائل شد و به مخالفت با مجبره برخاست . وی معتقد بود که انسان در اراده و فعل آزاد است و نسبت افعال خیر و شر به خداوند خطاست . معبد ...
-
ام معبد
لغتنامه دهخدا
ام معبد. [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) ماهی . || قورباغه . (از المرصع).
-
ام معبد
لغتنامه دهخدا
ام معبد. [ اُم ْ م ِ م َ / م ُ ب َ ] (اِخ ) عاتکه ٔ خزاعی ، دختر خالد خزاعی . از زنان مشهور صحابی و از محدثان است ، وگویند رسول اکرم در هنگام هجرت از مکه به مدینه در خانه ٔ ام معبد نزول فرموده است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 281 و ریحانة...
-
ام معبد
لغتنامه دهخدا
ام معبد. [ اُم ْ م ِم َ / م ُ ب َ ] (اِخ ) کنیه ٔ چند تن از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 282 شود.