کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معاونت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معاونت
لغتنامه دهخدا
معاونت . [ م ُ وَ / وِ ن َ ] (از ع ، اِمص ) دستگیری و مددگاری و یاوری . (ناظم الاطباء). یاری . یاریگری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مرغان به معاونت ... او قویدل گشتند. (کلیله و دمنه ).در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و به معاونت و مظاهرت محتاج نگشت ....
-
واژههای همآوا
-
معاونة
لغتنامه دهخدا
معاونة. [ م ُ وَ ن َ ] (ع مص ) با کسی یاری کردن . (المصادر زوزنی ). همدیگر را یاری کردن و یاری دادن . عِوان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
روی داری
لغتنامه دهخدا
روی داری . (حامص مرکب ) التفات و تکریم . || معاونت و یاری . (ناظم الاطباء).
-
تودستی
لغتنامه دهخدا
تودستی . [ دَ ] (حامص مرکب ) مدد و کمک و یاری و معاونت . (ناظم الاطباء).
-
مرافدة
لغتنامه دهخدا
مرافدة. [ م ُف َ دَ ] (ع مص ) کسی را یاری دادن . (تاج المصادر بیهقی ). همدیگر را یاری دادن و معاونت نمودن . (منتهی الارب ). معاونت کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
دزدافشاری
لغتنامه دهخدا
دزدافشاری . [ دُ اَ ](حامص مرکب ) عمل دزدافشار. معاونت دزد : او دزدد و من گدازم از شرم دزدافشاریست این نه آزرم .نظامی .
-
فریادرسی
لغتنامه دهخدا
فریادرسی . [ ف َرْ یا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) دستگیری و معاونت ودادرسی . (ناظم الاطباء). رجوع به فریاد رسیدن شود.
-
دادیاری
لغتنامه دهخدا
دادیاری . [ دادْ ] (حامص مرکب ) عمل دادیار. یاری عدالت کردن . || شغل دادیاری یعنی شغل معاونت قضائی مدعی العموم .
-
متعاون
لغتنامه دهخدا
متعاون . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) یکدیگر یاری کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هم عهد در معاونت و یاری یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاون شود.
-
ممالاة
لغتنامه دهخدا
ممالاة. [ م ُ ] (ع مص ) یارمندی نمودن بر کاری . (منتهی الارب ) (صراح ). مساعدت . (از اقرب الموارد). معاونت . (مصادر زوزنی ). یاری کردن .
-
تیمناک
لغتنامه دهخدا
تیمناک . (ص ، اِ) مواسات باشد و آن معاونت یاران و دوستان و مستحقین کردن است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مشفق و مهربان و دستگیر. (ناظم الاطباء).
-
دفتریار
لغتنامه دهخدا
دفتریار. [ دَ ت َرْ ] (اِ مرکب ) کسی است که سمت معاونت «دفترخانه » را داراست و برحسب پیشنهاد «سردفتر» و تصویب وزارت عدلیه انتخاب میشود. (فرهنگ حقوقی ). و رجوع به دفترخانه در ردیف خود و دفتر اسناد رسمی و سردفتر ذیل دفتر شود.
-
شکیمت
لغتنامه دهخدا
شکیمت . [ ش َ م َ ] (ع اِمص ) شکیمة. کینه . سرکشی . کبر. غرور: توقع این معاونت و طمع این ممانعت جز تقویت عزیمت و شدت شکیمت ناصرالدین ابومنصور متصور نیست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 103). رجوع به شکیمة شود.