کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معامله قماری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
معاملة
لغتنامه دهخدا
معاملة. [ م ُ م َ ل َ ] (ع مص ) تکلیف دادن کسی را به کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تصرف کردن در بیع و مانند آن . || بها کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معامله شود. || در سخن اهل عراق ، مساقاة است درلغت حجازیان . ...
-
کج معامله
لغتنامه دهخدا
کج معامله . [ ک َ م ُ م َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه در داد و ستد راست و درست نباشد. بدمعامله . (فرهنگ فارسی معین ).کج بیع. کج باز. (مجموعه ٔ مترادفات ص 61). || بدرفتار. بدروش . (فرهنگ فارسی معین ) : ز کج معامله امید خیر نتوان داشت سپهر کار کسی را به...
-
راست معامله
لغتنامه دهخدا
راست معامله . [ م ُ م َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) بمعنی راست کار و امانت دار و صادق . (آنندراج ). کسی که داد و ستد وی درست و صحیح و بدون تقلب باشد. (ناظم الاطباء). کسی که با مردم براستی و درستی معامله کند. آنکه در معامله با خلق امانت و درستی را رعایت کند...
-
معامله دان
لغتنامه دهخدا
معامله دان . [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِل ِ ] (نف مرکب ) کاردان و کارشناس . (ناظم الاطباء).
-
معامله گر
لغتنامه دهخدا
معامله گر. [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) سوداگر. بازرگان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
حسن معامله
لغتنامه دهخدا
حسن معامله . [ ح ُ ن ِ م ُ م َ / م ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوش معاملگی . رجوع به ترکیبات حسن شود.
-
خوش معامله
لغتنامه دهخدا
خوش معامله . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ م َ / م ِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) خوش حساب . کسی که داد و ستد وی راست و صادقانه باشد. (از ناظم الاطباء). براه . راست حساب . || در اصطلاح لوطیان آنکه آلت تناسلی قوی دارد. (یادداشت مؤلف ).