کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معارک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معارک
لغتنامه دهخدا
معارک . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ معرکة. (اقرب الموارد). ج ِ معرک و معرکة. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جاهای جنگ و میدانهای کارزار و این جمع معرکه است . (غیاث ) (آنندراج ) : و در عناء معارک و ملاحم عناد کیاست مردان و کفایت هنرمندان به اظه...
-
معارک
لغتنامه دهخدا
معارک . [ م ُ رِ ] (ع ص ) مرد افکنده ٔ سخت علاج . (منتهی الارب ). مرد افکنده شده ٔ شدیدالعلاج در جنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیک اندازنده ٔ در حرب . (منتهی الارب ). آن که خود را در جنگ می اندازد.(ناظم الاطباء). مقاتله کننده . (از اقرب ...
-
جستوجو در متن
-
ابوالمقدام
لغتنامه دهخدا
ابوالمقدام . [ اَ بُل ْ م ِ ] (اِخ ) معارک . تابعی است .و او از ابن عمر و از او رزّام بن سعید روایت کند.
-
مآقط
لغتنامه دهخدا
مآقط. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأقِط. (اقرب الموارد) : و چند روز در مقاحم آن ملاحم و مبارک آن معارک و مساقط آن مآقط از لطمه ٔ حدود ظبات بر خدود کمات ... خون چون صوب انواء و ذوب انداء چکید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ شعار ص 365). و رجوع به مأقط شود.
-
معرک
لغتنامه دهخدا
معرک . [ م َ رَ ] (ع اِ) حرب گاه . (مهذب الاسماء). حرب جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میدان جنگ و رزمگاه . معرکة [ م َ رَ ک َ / م َ رُ ک َ ] . ج ، معارک . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
اسود
لغتنامه دهخدا
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) لخمی . وی اسودبن منذر اول ، ابن امروءالقیس بن عمرو لخمی از ملوک عراق بجاهلیت است . او پس از پدر به ولایت رسید و جنگهائی بین وی و غسانیین (ملوک شام ) روی داد و اسود ایشان را منهزم کرد و در یکی از معارک بسال 164 قبل از هجرت مقتول...
-
باباعشقی تبرائی
لغتنامه دهخدا
باباعشقی تبرائی . [ ع ِ ی ِت َ ب َرْ را ] (اِخ ) خواندمیر در «ذکر تسلط محمد تیمور سلطان و عبیداﷲخان بر بعضی از بلاد خراسان » آرد:در بعضی از آن معارک باباعشقی تبرائی که معتمدلله بیک بود بدست اوزبکان گرفتار گشته شربت شهادت چشید. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ...
-
صانعی
لغتنامه دهخدا
صانعی .[ ن ِ ] (اِخ ) شاعری است . صاحب صبح گلشن گوید: در صنعت نظم و صنایع و بدایع طبع رسا داشت و در عهد شاه طهماسب ماضی به معارک شعرا گردن می افراشت . او راست :از غم نادیدنت جان را شکیبائی نمانددر دل پرحسرتم تاب و توانائی نماند.شد عمرها که دم به وفای...
-
عمیر
لغتنامه دهخدا
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حباب بن جعده ٔ سلمی . رئیس قیسیان در عراق ، از قهرمانان زیرک بشمار می رفت . وی از همراهان ابراهیم بن اشتر، در جنگ با عبیداﷲبن زیاد در «خازر» بوده است .سپس به قرقیسیا آمد و بر عمیدالملک بن مروان شورش کرد و بر نصیبین دست یا...
-
کارزاری
لغتنامه دهخدا
کارزاری . (ص نسبی ) منسوب به کارزار. راجع بجنگ . || جنگی . جنگجو. معارک (اعم از انسان یا حیوان ) : پس هزار سوار بگزید (سلیمان ) هر کدام مبارزتر و دلیرتر و کارزاری تر بود گفت شما بیائید تا با من برویم ، ایشان اجابت کردند و برفتند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ...
-
اخشید
لغتنامه دهخدا
اخشید. [ اِ ] (اِخ ) سارک (؟). حاکم سمرقند. خوندمیر در حبیب السیر آورده : در سنه ٔ ست و خمسین (56 هَ . ق .) معاویة عبیداﷲبن زیاد را از حکومت خراسان عزل کرده زمام سرانجام آن ولایت را در قبضه ٔ اختیار سعیدبن عثمان بن عفان نهاده و سعید بخراسان رفته بعد ...
-
ریش سفید
لغتنامه دهخدا
ریش سفید. [س َ / س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد معمر و سالخورده که آن را به ترکی «آق سقّال » گویند. (آنندراج ). پیرمردو مسن . (از ناظم الاطباء). سال خورد. پیر و کهنه . (ازمجموعه ٔ مترادفات ص 82). || رئیس و سرکار.(ناظم الاطباء). کنایه از رئیس و مهتر، و...
-
گواشیر
لغتنامه دهخدا
گواشیر. [ گ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است که فیروزه ٔ کم بها سیرفام در آن پیدا میشود. (رشیدی ). نام ولایتی است ، و در آن فیروزه ٔ سفیدرنگ کم بهابه هم میرسد. (برهان ). نام قدیم شهر کرمان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). صاحب تاج العروس گوید: نامی است که اهل ...
-
نعمان
لغتنامه دهخدا
نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن منذربن امری ٔ القیس اللخمی ، مکنی به ابوقابوس و معروف به نعمان ثالث ، از مشهورترین پادشاهان حیره در عهد جاهلیت است . وی به سال 592 م . بعد از پدرش به فرمان هرمز انوشیروان شاهنشاه ایران ، به امارت و پادشاهی حیره رسید و بیست ...