کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ابوظفر
لغتنامه دهخدا
ابوظفر. [ اَ ظَ ف َ ] (اِخ ) عبدالسلام بن مطهر. از روات حدیث است .
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) مطهربن حسن یزدی . رجوع به مطهر... شود.
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اشتربن جحوان . رجوع به حبیب بن مطهر شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن علی بن مطهر حلی ، ملقّب به رضی الدین . رجوع به علی حلی شود.
-
مطهری
لغتنامه دهخدا
مطهری . [ م ُ طَهَْ هََ ] (ص نسبی ) منسوب است به مطهر که از قراء ری در مازندران است . (از الانساب سمعانی ).
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَع َ ] (اِخ ) ابن مطهر. رجوع به حبط ج 1 ص 235 شود.
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) علاّمه حلی . رجوع به حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلّی شود.
-
پاک کننده
لغتنامه دهخدا
پاک کننده . [ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) طَهور. مُطَهّر.
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مطهر اسدی . رجوع به حبیب بن مظاهر اسدی شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن مطهر،معروف به علامه ٔ حلی . رجوع به حلی و علامه حلی شود.
-
جمال الدین
لغتنامه دهخدا
جمال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) حسن بن یوسف بن مطهر معروف به علامه ٔ حلی . رجوع به علامه ٔ حلی در همین لغت نامه شود.
-
دعوتگه
لغتنامه دهخدا
دعوتگه . [ دَع ْ وَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) محل دعوت . جای دعوت : تا درت بینم به دیگر جای نفرستم ثناکز درت دعوتگه روح مطهر ساختند.خاقانی .
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور.[ اَ م َ ] (اِخ ) حسن بن یوسف بن علی بن مطهر علامه ٔ حلی (646 - 736 هَ . ق .). رجوع به حسن بن یوسف ... شود.
-
تقدیسی
لغتنامه دهخدا
تقدیسی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تقدیس . پاک و منزه . پاکیزه و مطهر : جبرئیل آمد روح همه تقدیسی کردم آبستن چون مریم بر عیسی . منوچهری .رجوع به تقدیس شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) قهرمان داستانی است تألیف ابواحمد محمدبن مطهر ازدی و مؤلف در این داستان بسیاری از معلومات وسیعه ٔ خویش را در موضوع شعر و ادب و امثال آورده است . رجوع بدائرةالمعارف اسلام شود.