کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطهرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطهرة
لغتنامه دهخدا
مطهرة. [ م َ هََ رَ ] (ع اِ) سبب طهارت ، و منه الحدیث : السواک مطهرة للفم مرضات للرب ؛ یعنی مسواک سبب پاکی و نزاهت دهان و خشنودی خداوندجهان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مطهرة
لغتنامه دهخدا
مطهرة. [ م َ هََ رَ / م ِ هََ رَ ] (ع اِ) ظرفی که بدان طهارت کنند و آب دست دان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آبدستان . (دهار). آفتابه و ظرف آب که بدان وضو کنند. (غیاث ). ابریق . آفتابه . کوزه که در آن آب کنند و در سفر ...
-
مطهرة
لغتنامه دهخدا
مطهرة. [ م ُ طَهَْ هََ رَ ] (ع ص ) پاک و پاکیزه . (از ناظم الاطباء). پاکیزه . (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 104) : و لهم فیها ازواج مطهرة و هم فیها خالدون . (قرآن 25/2). مرفوعة مطهرة. (قرآن 14/80). رسول من اﷲ یتلوا صحفا مطهرة. (قرآن 2/98).- روضةمطهرة ؛ قبر ...
-
واژههای همآوا
-
مطحرة
لغتنامه دهخدا
مطحرة. [ م ِ ح َ رَ ] (ع ص ) جنگ زبون که دور کند و دفع سازد یکدیگر را. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حرب زبون . (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || (اِ) نیزه . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
مطاهر
لغتنامه دهخدا
مطاهر. [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مطهرة [ م ِ / م َ هََ رَ ] . (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مطهرة شود.
-
میضاة
لغتنامه دهخدا
میضاة. (ع اِ) جای دست و روی شستن . (منتهی الارب ، ماده ٔ وض ء) (ناظم الاطباء). || آب وضوء. آبدستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مطهره . (ناظم الاطباء). مطهره که از آن وضو گیرند. (اقرب الموارد).
-
اداوة
لغتنامه دهخدا
اداوة. [ اِ وَ ] (ع اِ) مَطهرة، یعنی آبدستان . (منتهی الارب ). قُمقمه . مَطهره . ظرف آب . آفتابه . (آنندراج ). ج ، اداوی : اعرابی از کوزه ٔ عمر نبیذ خورد مست شد عمر رضی اﷲ عنه او را حد زد اعرابی گفت از اداوه ٔ تو خوردم امیرالمؤمنین گفت حد بر مستی زد...
-
متاره
لغتنامه دهخدا
متاره . [ م َ رَ / رِ ] (اِ) به معنی آفتابه است . (برهان ) (از ناظم الاطباء). آفتابه بود. (از فرهنگ جهانگیری ). مطهره . (زمخشری از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء). || انا و ظرفی را نیز گویند که از چرم دوزند وبه عربی مطهره خوانند. (برهان ). ...
-
توشه دان
لغتنامه دهخدا
توشه دان . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) ابتر. بالة. قلع. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مطهره . (زمخشری ). مزود. (دهار). خورجین و تنچه و کیسه ای که در آن آذوقه گذارند. جائی که در آن زاد نهند. انبانی که در آن غدای سفر نهند. || جامه دان . (ناظم الاطباء).
-
مطاره
لغتنامه دهخدا
مطاره . [ م َطْطا رَ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از مطهره ٔ تازی ، آوندی چرمین که در آن آب کنند و در سفر با خود بردارند. (ناظم الاطباء) : چون به پیش آب رسیدند دست به پشت اسب مالیدند و یک غرفه آب بر گرفتند و در مطاره ریختند. (قصص الانبیاء ص 143). و رجوع به م...
-
ابریق
لغتنامه دهخدا
ابریق . [ اِ ] (معرب ، اِ) معرب آبری (تاج العروس ) یا آبریز. ظرف سفالین برای شراب : ابریق می مرا شکستی ربّی برمن در عیش من ببستی ربّی . (منسوب به خیام ). || آبدستان . (خلاص نطنزی ) (مهذب الاسماء). تاموره . || کوزه ٔ آب . کوزه : پس فروشد ابله ایمان را...
-
آبدستان
لغتنامه دهخدا
آبدستان . [ دَ ] (اِ مرکب ) آفتابه ای که بدان دست و روی شویند. ابریق . (مهذب الاسماء). تاموره . مطهره : سر فروبرد و آبدستان خواست بازوی شهریار را بربست . عسجدی یا سنائی یا عنصری .درساعت طشت و آبدستان بیاوردند. (تاریخ برامکه ).آسمان آورده زرین آبدستان...
-
تذریح
لغتنامه دهخدا
تذریح . [ ت َ ] (ع مص ) کاغله در طعام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ذراح انداختن در طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ذراریح که نوعی سم است ، در طعام ریختن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || اندکی زعفران و جز آن در آب کردن . (تاج المصا...