کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطمع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطمع
لغتنامه دهخدا
مطمع. [ م َ م َ ] (ع اِ) چیزی که در آن طمع کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جای طمع داشتن چیزی . (غیاث ) (آنندراج ) : جاه او بسبب این احتساب و مبالغت در این باب زیادت گشت و مطمح رجال و مطمع آمال شد. (ترجمه ٔ تاریخ ...
-
مطمع
لغتنامه دهخدا
مطمع. [ م ُ م َ ] (ع ص ) امیدوار کرده و آزمند گردانیده . (ناظم الاطباء).
-
مطمع
لغتنامه دهخدا
مطمع. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) آن که امیدوار میکند و آزمند میگرداند کسی را. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مرمهز
لغتنامه دهخدا
مرمهز. [ م ُ م َ هََ زز ] (ع اِ) جای طمع و آز. (منتهی الارب ). مطمع. (اقرب الموارد).
-
مدعس
لغتنامه دهخدا
مدعس . [ م َ ع َ ] (ع اِ) مطمع. (متن اللغة) (اقرب الموارد). امیدگاه . (منتهی الارب ). محل طمع. (ناظم الاطباء). || (اِمص ) جماع . (منتهی الارب ) (متن اللغة).
-
مزعم
لغتنامه دهخدا
مزعم . [ م َ ع َ ] (ع اِ) کاری که بر آن اعتماد نباشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || جای طمع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). مطمع. (اقرب الموارد). || جای شک . (ناظم الاطباء).
-
مطامع
لغتنامه دهخدا
مطامع. [ م َ م ِ ] (ع اِ) آرزوها و طمعها. ج ِ مطمع. (ناظم الاطباء). ج ِ طمع. خلاف قیاس چنانکه محاسن جمع حسن . (غیاث ) (آنندراج ).
-
مستمطر
لغتنامه دهخدا
مستمطر. [ م ُ ت َ طَ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی و اسم زمان و مکان از استمطار. رجوع به استمطار شود. || جای پیدا و نمایان . (منتهی الارب ).موضع ظاهر و بارز و منکشف . || مطمع و مورد انتظار: اًنک للخیر مستمطر. (از اقرب الموارد).
-
مغمز
لغتنامه دهخدا
مغمز. [ م َم َ ] (ع اِ) جای طعن و عیب و آز. یقال : فیه مغمز؛ ای مطعن او مطمع. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ،مغامز. (اقرب الموارد) : چون خشم خود براند و تعریکی فراخور حال آن کس بفرماید لاشک اثر آن زایل شود و اندک و بسیار چیزی باقی نماند و مغمز ...
-
مض
لغتنامه دهخدا
مض . [ م ِض ْ ض ُ / م ِض ْ ض ِ / م ِض ْ ض َ / م ِض ْ ضُن ْ ] (ع اِ) کلمه ای است که به معنی لاء نفی آید، یعنی حرکت دادن هر دو لب را چندان که شنیده شود آوازی که به لای نفی ماند و در آن مطمع اجابت باشد، و فی المثل : ان فی مض لمطمعاً . قال الراجز: سئلتها...
-
خدیجه
لغتنامه دهخدا
خدیجه . [ خ َ ج َ ] (اِخ ) بنت عثمان بن عروةبن الزبیر. وی زوجه ٔ محمدبن عبداﷲ عمرو است که از فاطمه بنت الحسین بوجود آمد. سلمةبن محازب می گوید: در بین قریش مردی کاملتر و زیباتر از محمدبن عبداﷲبن عمرو نیافتم . او مردی مطلاق بود و خدیجه را طلاق گفت و بع...
-
مطمح
لغتنامه دهخدا
مطمح . [ م َ م َ ] (ع اِ) جای بلند داشتن نظر. (غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جای برافراختن نگاه . (ناظم الاطباء). نظرگاه بلند : ... و مجاهدت در تقوی و دیانت منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 311). || نظرگاه . م...
-
امید
لغتنامه دهخدا
امید. [ اُ / اُم ْ می ] (اِ) در پهلوی ، اُمِت . در پازند، اُمِذ . (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). آرزو. (حاشیه ٔ برهان قاطع) (ناظم الاطباء).رجاء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). رجو. رجاوة. مهه . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ...
-
ظهیرالدین
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن الامام ابوالقاسم زیدبن محمدبن الحسین البیهقی . او یکی از علمای مشهور قرن ششم هجری است ، و در حدود سنه ٔ 490 هَ . ق . متولد شده و در سنه ٔ 565 هَ . ق . وفات یافته است و معاصر محمدبن عبدالکریم شهرستانی ...