کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطلقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مطلقة
لغتنامه دهخدا
مطلقة. [ م ُ طَل ْ ل َ ق َ ] (ع ص ) زن طلاق داده شده . ج ، مطلقات . (مهذب الاسماء). طلاق داده شده . (ناظم الاطباء). زنی بهشته . طلاق داده . طلاق گفته شده . خلیه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر زنی که در عقد من است یا بعد از این در عقد من خواهد آمد...
-
مطلقة
لغتنامه دهخدا
مطلقة. [ م ُ ل َ ق َ ] (ع ص ) مؤنث مطلق . خودسر و رها. مطلقه .- حکومت مطلقه ؛ حکومت خودسر. مقابل حکومت مشروطه . رجوع به حکومت شود. || (اصطلاح فن منطق ) به انواعی از قضایا اطلاق شود. رجوع به قضیه در همین لغت نامه و ترکیب های زیر شود.- قضیه ٔ مطلقه ؛...
-
لعبت مطلقه
لغتنامه دهخدا
لعبت مطلقه . [ ل ُ ب َ ت ِ م ُ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) کنایه از مردم گیاه است و آن گیاهی باشد شبیه به انسان و به عربی یبروح الصنم گویند. (برهان ). اصل یبروح است و در یاء گفته شد. (اختیارات بدیعی ).
-
خاصه ٔ مطلقه
لغتنامه دهخدا
خاصه ٔ مطلقه . [ خاص ْ ص َ / ص ِ ی ِ م ُ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از کلیات خمس در منطق است . رجوع به ذیل کلمه ٔ خاصه شود.
-
حینیه ٔ مطلقه
لغتنامه دهخدا
حینیه ٔ مطلقه . [ نی ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) قضیه ٔ موجهه ٔ بسیطه که در آن حکم شود بتحقق نسبت در موقعی که ذات موضوع متصف است بوصف عنوانی .رجوع به حینیه ٔ ممکنه و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
-
واژههای همآوا
-
متلقح
لغتنامه دهخدا
متلقح . [ م ُ ت َ ل َق ْ ق ِ ] (ع ص ) ناقه که آبستن وار نماید. (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). رجوع به تلقح شود.
-
جستوجو در متن
-
لادائم
لغتنامه دهخدا
لادائم . [ ءِ ] (ع ص مرکب ) (اصطلاح منطق ) قیدی بود که در آخر هر یک از قضایای پنجگانه : مشروطه ٔ عامه ، عرفیه ٔ عامه ، وقتیه ٔ مطلقه ، منتشره ٔ مطلقة، مطلقه ٔ عامه ، درآید. رجوع به لادوام شود.
-
ردی
لغتنامه دهخدا
ردی . [ رُدْ دا ] (ع ص ، اِ) زن مطلقه که به خانه ٔ پدر و مادر خود برگردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن مطلقه . (از اقرب الموارد).
-
دزیره
لغتنامه دهخدا
دزیره . [ دِ رِ ] (اِخ ) دختردیدیه پادشاه لمبارها و نخستین زوجه ٔ شارلمانی که در سال 771 م . مطلقه شد.
-
پای گشادن
لغتنامه دهخدا
پای گشادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) بازآمدن باشد. بمعنی اینکه قبل از این نمی آمد و حالا می آید. (برهان ). پاگشا کردن . || طلاق دادن . (برهان ). مطلقه کردن . || گریختن . (برهان ).
-
حبابر
لغتنامه دهخدا
حبابر. [ ] (اِخ ) مردی از بنی کلاب ، پدر ام المؤمنین عربه ، زوجه ٔ مطلّقه ٔ رسول (ص ) است .
-
ترنسیا
لغتنامه دهخدا
ترنسیا. [ ت ِ رَ] (اِخ ) زن پول پرست و تندخوی و خودخواه سیسرون که بوسیله ٔ وی مطلقه گردید.
-
وجودیه ٔ لادائمة
لغتنامه دهخدا
وجودیه ٔ لادائمة. [ وُ دی ی َ ی ِ ءِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطقی ) (قضیه ٔ...) نزد منطقیان مطلقه ٔ عامه را نامند با قید لادوام به حسب ذات و آن مرکب باشد از دو مطلقه ، مانند: کل انسان متنفس بالاطلاق العام لابالدوام . (کشاف اصطلاحات الف...