کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطلقاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطلقاً
لغتنامه دهخدا
مطلقاً. [ م ُ ل َ قَن ْ ] (ع ق ) مطلقا. کاملاً و تماماً و جمیعاً و بالکلیه و سراسر. (ناظم الاطباء). بی قید. بی شرط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).بطور مؤکد و قطعی : چون مطلقاً فرموده بودند که به علت قبالات کهنه ٔ سی ساله دعوی نشنوند. (تاریخ غازانی ص 2...
-
واژههای مشابه
-
مطلقا
لغتنامه دهخدا
مطلقا. [ م ُ ل َ ] (ع ق ) مطلقاً. (ناظم الاطباء) : شوم نیست در سایه ٔ هست مطلق که در نیستی مطلقا میگریزم . خاقانی .و رجوع به ماده ٔبعد شود.
-
واژههای همآوا
-
مطلقا
لغتنامه دهخدا
مطلقا. [ م ُ ل َ ] (ع ق ) مطلقاً. (ناظم الاطباء) : شوم نیست در سایه ٔ هست مطلق که در نیستی مطلقا میگریزم . خاقانی .و رجوع به ماده ٔبعد شود.
-
جستوجو در متن
-
سرآوند
لغتنامه دهخدا
سرآوند. [ س َ وَ ] (اِ) رنگ زرد را گویند مطلقاً. (برهان ) (آنندراج ).
-
عضات
لغتنامه دهخدا
عضات . [ ع َ ] (ع اِ) هر درخت خاردار را گویند مطلقاً. (برهان ). عضاة. رجوع به عضاة شود.
-
گاژ
لغتنامه دهخدا
گاژ. (اِ) جا و مقام مطلقاً. (برهان ). ظاهراً مصحف «گاه » است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
هاوش
لغتنامه دهخدا
هاوش . [ وُ ] (اِ) به لغت زند و پازند امت را گویند مطلقاً یعنی امت هر پیغمبر. هاوشت . || متعلق و وابسته . (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
ویثر
لغتنامه دهخدا
ویثر. [ وَ / وِ ث َ ] (اِ) گل سفید را گویند مطلقاً، خواه پنج برگ باشد خواه صدبرگ ، و به کسر ثالث هم گفته اند. (آنندراج ) (برهان ).
-
آکر
لغتنامه دهخدا
آکر. [ ک َ ] (اِ) آگَر. سُرین و کفل را گویند مطلقاً. (برهان ).ظاهراً این صورت مصحف آلر باشد. رجوع به آلر شود.
-
جهل بسیط
لغتنامه دهخدا
جهل بسیط. [ ج َ ل ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ندانستن حقیقت چیزی مطلقاً. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
سبخ
لغتنامه دهخدا
سبخ . [ س ِ ب َ ] (اِ) نمک را گویند مطلقاً خواه در آدم باشد و خواه در طعام . (برهان ) (آنندراج ).
-
الغ
لغتنامه دهخدا
الغ. [ اِ ] (اِ) نلک . یا الج است که در تداول مردم گناباد نوعی از گوجه ٔ پیوندناشده است . در تداول مردم آذربایجان اَلچَه . گوجه را گویند مطلقاً.