کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطلا
لغتنامه دهخدا
مطلا. [ م ُ طَل ْ لا ] (از ع ، ص ) مأخوذاز تازی ، زرنگار و مذهب و پوشیده شده از طلا. (ناظم الاطباء)... طلا که لفظ فارسی است آن را فارسی زبانان عربی دان به طریق صیغه ٔ عربی آورده اند، دوم آنکه طلا به معنی اندودن است چون طلا اندود نیز اندوده است آن را...
-
واژههای همآوا
-
متلع
لغتنامه دهخدا
متلع. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) زن خوب رو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بسیار نگرنده ٔ چپ و راست . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آن که گردن ستیخ کند. (آنندراج ). کسی که برمی آورد سر را و ستیخ نماید گردن را برای شنیدن...
-
متلع
لغتنامه دهخدا
متلع. [ م ُت ْ ت َ ل ِ ] (ع ص )(از «ول ع ») آن که پوشیده شود بر او کار کسی و نمی داند که زنده است یا مرده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بی اطلاع ازحالت شخص خصوصاً از حیات و ممات وی . (از ناظم الاطباء). رجوع به اتلاع شود.
-
مطلع
لغتنامه دهخدا
مطلع. [ م َ ل َ / م َ ل ِ ] (ع اِ) جای برآمدن آفتاب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محل طلوع و جای برآمدن آفتاب و جز آن . (ناظم الاطباء). جای برآمدن خورشید و ستارگان . (از اقرب الموارد). جای برآمدن خورشید. ج ، مطالع. (مهذب الاسماء...
-
مطلع
لغتنامه دهخدا
مطلع. [ م َ ل َ / م َ ل ِ ] (ع مص ) طلع طلوعاً و مطلعاً و مطلعاً. رجوع به طلوع شود. (ناظم الاطباء).
-
مطلع
لغتنامه دهخدا
مطلع. [ م ُ طَل ْ ل ِ] (ع ص ) آنکه پر می کند پیمانه را. (ناظم الاطباء).
-
مطلع
لغتنامه دهخدا
مطلع. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) آنکه آگاه می کند و سبب می شود دریافت کردن را. || نخل مطلع؛ خرمابنی که شکوفه کرده باشد. (ناظم الاطباء). خرمابنی که شکوفه ٔ آن برآمده باشد و اغلب مطلعة گویند. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مُطلِعَة شود.
-
مطلع
لغتنامه دهخدا
مطلع. [ م ُطْطَ ل ِ ] (ع ص ) خبردهنده . (غیاث ) (آنندراج ). آگاه و خبردار و دانا و باوقوف . (ناظم الاطباء) : نشاید بدارو دوا کردشان که کس مطلع نیست بر دردشان . سعدی .درد پنهان به تو گویم که خداوند منی یا نگویم که تو خود مطلعی از اسرار.سعدی (کلیات چ ا...
-
مطلع
لغتنامه دهخدا
مطلع. [م ُطْ طَ ل َ ] (ع ص ) خبردار کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) برآمدنگاه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) .محل صعود. (از معجم متن اللغة). مأتی . (اقرب الموارد). || جای اطلاع یافتن از مکان بلند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (...
-
جستوجو در متن
-
زرکار
لغتنامه دهخدا
زرکار. [ زَ ] (اِ مرکب ) چیزی که بر آن کار زر باشد. (آنندراج ). زرنگار. مطلا. مذهب . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
استنسوار
لغتنامه دهخدا
استنسوار. [ اُ ت َ ] (فرانسوی ، اِ) (از لاتینی استنسوس ، به معنی نموده ) ظرفی مفضّض یا مُطلا که مسیحیان در آن نان مقدس گذارند.
-
زرگند
لغتنامه دهخدا
زرگند. [ زَ گ َ ] (ن مف مرکب ) مخفف زرآگند، یعنی زرین و مطلا. (فرهنگ رشیدی ) : رکاب شمس تبریزی گرفتم که زین شمس زرگند عظیم است . مولوی (از فرهنگ رشیدی ).رجوع به زرکند شود.
-
روی پوش
لغتنامه دهخدا
روی پوش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) روپوش . آنچه روی را بپوشد. (یادداشت مؤلف ). روپوش و برقع. رجوع به روپوش شود. || لباس که بر زبر دیگر جامه ها پوشند. || پرده . || ملمع. || مطلا. || کسی که ظاهر و باطن وی یکی نباشد. (ناظم الاطباء).