کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطرود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطرود
لغتنامه دهخدا
مطرود. [ م َ ] (ع ص ) رانده و دور کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رانده شده . (غیاث ). رانده شده . دور کرده شده . مردود شده . (ناظم الاطباء). رانده . رانده شده . دور کرده شده . طرید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر که آخِربین تر او مسعودترهر ک...
-
جستوجو در متن
-
اخر
لغتنامه دهخدا
اخر. [ اَ خ ِ ] (ع ص ) مطرود از خیر. در دشنام گویند ابعد اﷲ الاخِر؛ یعنی دور داراد خدا این مطرود دور از خیر را. (منتهی الارب ).
-
نارانده
لغتنامه دهخدا
نارانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقبول . غیرمردود. که رانده و مطرود و مردود نیست . || نرانده . مقابل رانده . رجوع به رانده و راندن شود.
-
دورکرده
لغتنامه دهخدا
دورکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دفعکرده و روانه کرده و رانده . (ناظم الاطباء). مقصی . منأت . طرید. مطرود. (منتهی الارب ).
-
ناگزیده
لغتنامه دهخدا
ناگزیده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) غیرمرجح . ناپسندیده . پسندناشده . نگزیده . گزیده ناشده . انتخاب ناشده . مطرود. مقابل گزیده . رجوع به گزیده و برگزیده شود.
-
رانده شده
لغتنامه دهخدا
رانده شده . [ دَ / دِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از رانده شدن . بیرون کرده شده . اخراج شده . تبعیدشده . طردشده . نفی شده . طرید. لعین . مطرود. (منتهی الارب ). رجوع به راندن شود.
-
ردشده
لغتنامه دهخدا
ردشده . [رَ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رانده شده . (یادداشت مؤلف ). مطرود. دورگردیده شده . دورداشته شده : بر محک رغبتم بیش مزن بهر آنک رده شده ٔ عالمم قلب همه دستها.خاقانی .
-
ردکرده
لغتنامه دهخدا
ردکرده . [ رَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) وازده . (یادداشت مؤلف ). مردود. رانده . دورشده . مطرود : فقر کآن افکنده ٔ خلق است من برداشتم زال کآن ردکرده ٔ سام است من می پرورم .خاقانی .
-
ردگشته
لغتنامه دهخدا
ردگشته . [ رَ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) قبول نشده . مردود. ردشده . رانده شده . دورشده . مطرود : گرچه ز فرمان تو بگذشته ام رد مکن کز همه ردگشته ام . نظامی .و رجوع به رد گشتن شود.
-
مدحور
لغتنامه دهخدا
مدحور. [ م َ ] (ع ص ) مطرود. آنکه به عنف رانده و دور کرده شده باشد. (از متن اللغة). طردشده . رانده شده . دورکرده شده . گویند: الشیطان مدحور من رحمة اﷲ. (اقرب الموارد) : وردیو ز کار بازداردت رنجور بوی و خوار و مدحور. ناصرخسرو.ز توقیع همایون تو گرددچو ...
-
بنت عنقود
لغتنامه دهخدا
بنت عنقود. [ ب ِ ت ُ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) دختر رز. بنت کرم . می . شراب . راح . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). می . (مهذب الاسماء) : نحن الشهود و خفق العود مطرودتزوج ابن سحاب بنت عنقود.؟ (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
-
مردود
لغتنامه دهخدا
مردود. [م َ ] (ع ص ) ردشده . بازگردانیده شده . برگردانده . مرجوع . بازگشت داده شده . || رانده . (دستورالاخوان ). مطرود. طردشده . نامقبول . واخورده : مردود خلق باشد مقبول ذوالمنن . قاآنی .- مردود آمدن ؛ مطرود آمدن . طرد شدن . رانده شدن : کو زنده ای ک...
-
نادلپسند
لغتنامه دهخدا
نادلپسند. [ دِ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) که پسند دل نباشد. که دل آن را نپسندد. نادلپذیر. نامطبوع : سهی سرو ترا بالا بلند است ببالاتر شدن نادلپسند است . نظامی .جهان گرچه زیر کمند آمدش نکرد آنچه نادلپسند آمدش . نظامی . || نامقبول . مطرود. نکوهیده :بر آزاد...
-
مدفع
لغتنامه دهخدا
مدفع. [ م ُ دَف ْف َ ] (ع ص ) شتر نجیب . || شتر خوار و هجین . || مردم رانده و حقیر. (منتهی الارب ). محقور. مطرود. حقیری که به مهمانی رود و نپذیرندش و درخواست کند و ندهندش . (از متن اللغة). مهمانی که قوم او را یکی بر دیگری دفع کند و حواله نماید. (منته...