کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطرقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطرقه
لغتنامه دهخدا
مطرقه . [ م ِ رَ ق َ ] (ع اِ) خایسک آهنگران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پتک و چکش آهنگران که به هندی هتورا و گهن گویند. (غیاث ). خایسک . (مهذب الاسماء) (لغت نامه اسدی ) (زمخشری ). چکوچ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). چکش . کوبیازه و کوبین و خایسک آهنگری و ...
-
مطرقه
لغتنامه دهخدا
مطرقه . [ م ُ رَ ق َ / م ُ طَرْ رَ ق َ ] (ع ص ) سپر توبرتو ساخته شده ، مانند نعل مطرقه که توبرتو دوخته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). سپری که تو بر تو از چندین قطعه چرم ساخته باشند. نعل مطرقه ؛ نعلی که تو بر تو دو...
-
جستوجو در متن
-
چاکوش
لغتنامه دهخدا
چاکوش . (اِ) چاکوچ . چکش . مطرقه . و رجوع به چاکوچ شود.
-
عدک
لغتنامه دهخدا
عدک . [ ع َ ] (ع مص ) پشم زدن به مطرقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد).
-
مرصافة
لغتنامه دهخدا
مرصافة. [ م ِ ف َ ] (ع اِ) پتک آهنگری . (منتهی الارب ). مطرقة. (اقرب الموارد). ج ، مَراصیف .
-
خایشک
لغتنامه دهخدا
خایشک . [ ی ِ ] (اِ) مطرقه و پتک خرد را گویند که پیوسته بدان کار کنند . (از فرهنگ اوبهی ).
-
مطراق
لغتنامه دهخدا
مطراق . [ م ِ ] (ع اِ) مطراق الشی ٔ؛ پیرو و مانند و نظیر چیزی ، یقال هذا مطراق هذا؛ ای تلوه و نظیره . ج ، مطاریق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || پتک و چکش و مطرقه . (ناظم الاطباء). و رجوع به مطرقه شود.
-
چکش
لغتنامه دهخدا
چکش . [ چ َ ک ُ / چ َک ْ ک ُ ] (اِ) افزاری باشد زرگران و مسگران و آهنگران را و به عربی مطرقه خوانند. (برهان ). ابزاری بود زرگران و آهنگران را و آن را بعربی مطرقه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). دست افزاری است آهنگران را که بدان آهن را میکوبند. (از غیا...
-
کوب یازه
لغتنامه دهخدا
کوب یازه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) مطراق و چکش آهنگری و مسگری را گویند. (برهان ) (آنندراج ). مطرقه و چکش آهنگری و مسگری . (ناظم الاطباء). || میخکوب را نیز گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). || توخماق . (ناظم الاطباء).
-
موقع
لغتنامه دهخدا
موقع. [ م ُ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) نرم سپرنده ٔ زیر پای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنکه با چکش و مطرقه می زند بر چیزی . || آنکه تیزمی کند کارد و تیغ را. || نشان کننده بر نامه . کسی که توقیع می نویسد بر نامه . (ناظم الاطباء).
-
لاقطالرصاص
لغتنامه دهخدا
لاقطالرصاص . [ ق ِ طُرْ رُ ] (ع اِ مرکب ) سنگی سمح اللون (شاید اللمس ) است و خوشبو، وزنش مثل رصاص . آن را درآتش افکنند تا چون فحم شود پس در زیبق افکنند نقره ٔخوب شود. صابر برگداز و مطرقه است . (نزهةالقلوب ).
-
معدکة
لغتنامه دهخدا
معدکة. [ م ِ دَ ک َ ] (ع اِ) چوبک ندافی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مِطرَقَه . چوبک پنبه زنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مطرق
لغتنامه دهخدا
مطرق . [ م ِ رَ ] (ع اِ) چوبی که بدان پشم زنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چوبی که بدان پشم یاپنبه زنند. (ناظم الاطباء). چوب پنبه زن . (مهذب الاسماء). چوبی که بستردوز (نجاد) بدان پشم زند. مِطرَقَة.(از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || آلتی از آهن و م...
-
فطیس
لغتنامه دهخدا
فطیس . [ ف ِطْ طی ] (معرب ، اِ) پتک بزرگ . لغت رومی یا سریانی است . (از منتهی الارب ). پتک بزرگ . خایسک بزرگ . (زمخشری یادداشت مؤلف ). مطرقه ٔ بزرگ یا پتک بزرگ کلان که بدان آهن را می کوبند به هندی آن را کهن گویند. (غیاث ).