کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطرب
لغتنامه دهخدا
مطرب . [ م َ رَ ] (ع اِ) مطربة. راه تنگ و متفرق یا راه کوچک که به شارع عام پیوسته است . ج ، مطارب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مطرب
لغتنامه دهخدا
مطرب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) سرودگوینده . (آنندراج ). خنیاگر. (زمخشری ) (صحاح الفرس ). سرودگوی . (دهار). آن که سرود گوید و کسی را به طرب می آورد. اهل طرب و مغنی و آوازخوان و ساززن و رقاص . (ناظم الاطباء). آنکه دیگری را به خوش صدایی و غنا به طرب آورد. (از...
-
واژههای مشابه
-
مطرب همدانی
لغتنامه دهخدا
مطرب همدانی . [ م ُ رِ ب ِ هََ م َ ] (اِخ ) نامش آقا علی اکبر ازآزادگان همدان و طالبان فقر است در نواختن نای بیهمتا. روزگاری رفته که در این فن مانند و نظیر ندارد. گاهی بنظم غزل می پردازد، از آنجمله است : با خویش دشمن آنکه شود آشنای دل آری رضای خویش ک...
-
واژههای همآوا
-
مترب
لغتنامه دهخدا
مترب . [ ؟ رَ ] (اِ) تب باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 30) : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز خستن مترب . منجک [ کذا ] (بنقل لغت فرس ایضاً ص 31).و رجوع به غامی در همین لغت نامه شود.
-
مترب
لغتنامه دهخدا
مترب . [ م َ رَ ] (ع مص ) محتاج گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || خاک آلوده شدن . || زیان کار شدن . || دوسیدن به خاک . (از ناظم الاطباء).
-
مترب
لغتنامه دهخدا
مترب . [ م ُ ت َرْ رَ ] (ع ص ) آلوده شده به خاک و گرد. (از منتهی الارب )هر چیز که فاسد شده باشد. (از ذیل اقرب الموارد).
-
مترب
لغتنامه دهخدا
مترب . [ م ُ ت َرْ رِ ] (ع ص ) بسیارمال و کم مال . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مُترِب شود.
-
مترب
لغتنامه دهخدا
مترب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) کم مال و بسیارمال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مطارب
لغتنامه دهخدا
مطارب . [ م َ رِ ](ع اِ) ج ِ مَطرَب و مَطرَبَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مطرب و مطربة شود.
-
ترنواز
لغتنامه دهخدا
ترنواز. [ ت َ ن َ ] (نف مرکب ) مطرب تردست ، خوش خوان : نغمه دلکش نیست تا مطرب نباشد ترنواز. مخلص کاشی (از آنندراج ).و رجوع به تر و ترنوازی شود.
-
رامشین
لغتنامه دهخدا
رامشین . [ م ِ ] (ص نسبی ) سازنده و نوازنده و مطرب . (ناظم الاطباء).
-
سرکب
لغتنامه دهخدا
سرکب . [ س َ ک َ ] (اِخ ) مطرب و سازنده ای بود که در عهد خود نظیر نداشت . (برهان ). نام مطرب و استاد بی نظیر. (آنندراج ) (رشیدی ) : شاعرانت چو رودکی و شهیدمطربانت چو سرکش و سرکب . فرخی .رجوع به سرکش شود.