کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطبقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطبقه
لغتنامه دهخدا
مطبقه . [ م ُ ب ِ ق َ / ق ِ ] (ع ص ) تب دایم که در شبانه روز پیوسته باشد و خنک نگردد. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول ماده ٔ قبل شود.
-
واژههای مشابه
-
مطبقة
لغتنامه دهخدا
مطبقة. [ م ُ ب ِ ق َ ] (ع ص ) حمی مطبقة؛ تب درگیرنده ٔ تمام اندام و تب که شبانروز خنک نگردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تب دائم که شبانه روز قطع نگردد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). تب که نبرد و دموی است و چشم و گوش و صورت سرخ...
-
مطبقة
لغتنامه دهخدا
مطبقة. [ م ُ طَب ْ ب ِ ق َ ] (ع ص ) سحابة مطبقة؛ ابر که باران آن همه جا رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). ابری که همه ٔ آسمان بپوشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تب مطبقه
لغتنامه دهخدا
تب مطبقه . [ ت َ ب ِ م ُ ب ِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تب دموی لازم است و بر دو نوع بود: یکی از عفونت خون در عروق و خارج عروق خیزد و دیگری از سخونت خون و غلیان آن بدون عفونت . (از بحر الجواهر).
-
حروف مطبقه
لغتنامه دهخدا
حروف مطبقه . [ ح ُ ف ِ م ُ ب َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف مطبق شود.
-
جستوجو در متن
-
دسته دار
لغتنامه دهخدا
دسته دار. [ دَ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) دارای دسته . دارای قبضه . که جای گرفتن و برداشتن دارد چنانکه در ظروف و برخی آلات و ابزارها. مقابل بی دسته .- طای دسته دار ؛ طای مطبقه . طای مؤلف .|| دارای گروه و طایفه . که جمعیت و افرادی در اطاعت و فرمان دارد. ...
-
مطبق
لغتنامه دهخدا
مطبق . [ م ُ ب َ ] (ع ص ) حروف مطبق (علی بناء المفعول ) صاد و ضاد و طاء و ظاء است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حروف مطبق حرفهایی هستندکه در تلفظ آنها زبان به قسمت زبرین دهان (سقف دهان ) متصل و منطبق شود. این حروف عبارتند از: «ص ض ، ط. ظ.» (از معجم مت...
-
منفتحة
لغتنامه دهخدا
منفتحة. [ م ُ ف َ ت ِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث منفتح . رجوع به منفتح شود.- حرف منفتحة ؛ سوای حروف «ص » «ض « »ط» و «ظ» (صضطظ) است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بر خلاف حروف مطبقه یعنی صاد و ضاد و طاء وظاء است . (از کشاف اصطل...
-
ایصاد
لغتنامه دهخدا
ایصاد. (ع مص ) (از «وص د») ثابت ساختن . (منتهی الارب ). حظیره ساختن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || برآغالانیدن سگ و جز آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بند کردن در و قفل کردن ، یقال اوصد الباب و اوصد (مجهول...
-
تیفوئید
لغتنامه دهخدا
تیفوئید. [ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) حصبه . مطبقه . (از فرهنگ فارسی معین ). از امراض عفونی و ساری که به سبب وجود میکروب و ایجادزخمهای دگمه ای شکل در روده تشخیص داده میشود. و با تیفوس مشابهت دارد و در جوانان بیشتر مشاهده میشود. وتب این بیماری در سه مرحله م...
-
طبانچه
لغتنامه دهخدا
طبانچه . [ طَ چ َ / چ ِ ] (اِ) در این لفظ بجای طاء تاء فوقانی نوشتن صحیح باشد چرا که لفظ فارسی است ازمُزیل و خان ِ آرزو. و در خیابان نوشته که طبانچه ازمدار به باء موحده معلوم می شود و فصحاء عراق به باءفارسی خوانند. مؤلف گوید: که طاء مطبقه در فارسی ن...
-
اطباق
لغتنامه دهخدا
اطباق . [ اِ ] (ع مص ) اجماع کردن بر کاری و فرازآمدن بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اتفاق کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اطباق قوم بر امر؛ اجماع کردن آنان . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || اطباق چیزی ؛ پوشانیدن آن را. (از متن ال...
-
از آن
لغتنامه دهخدا
از آن . [ اَ ] (حرف اضافه + صفت / ضمیر) مِنْه ُ. از او. از وی : زن پیر رفت و می آورد و جام از آن جام فرهاد شد شادکام . فردوسی .آن که برهم زن جمعیت ما شد یارب تو پریشانتر از آن زلف پریشانش کن . ؟و رجوع به آن شود. || از آن کس . || من جمله . من ذلک : و ...