کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطبخ سالار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطبخ سالار
لغتنامه دهخدا
مطبخ سالار. [ م َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سالار و رئیس مطبخ پادشاه یا امیری . رئیس آشپزخانه ٔ بزرگ یا فرمانروائی : بل یکی مطبخ خونست ز بهر مااین جهان و تو یکی مطبخ سالاری . ناصرخسرو.آنگاه جگر را بیافرید در غایت گرمی و آن را مطبخ سالار دل گردانیده و...
-
جستوجو در متن
-
سالار خوان
لغتنامه دهخدا
سالار خوان . [ رِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوانسالار باشد که سفره چی است و در هندوستان چاشنی گیر خوانند. (برهان ). بکاول و چاشنی گیر. (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ). چاشنی گیر و بترکی بکاول خوانند. (جهانگیری ). مائده سالار. حاکم مطبخ : بیا...
-
میده سالار
لغتنامه دهخدا
میده سالار. [ م َ دَ / م ِ دِ ] (ص مرکب ) خوانسالار. || نانوا و نان پز. (ناظم الاطباء). نان پز و ناظر و طباخ . (از آنندراج ) (انجمن آرا). شخصی را گویند که نان می پزد. (آنندراج ) (برهان ). نان پز را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) : آفاق را از جرم خور هم قرص...
-
سالار
لغتنامه دهخدا
سالار. (اِ) در پهلوی و در پازند «سالار» (نیبرگ 286)، ارمنی «سلر» . همریشه و هم معنی سردار. و در این کلمه دال افتاده و «را» به «لام »بدل شده . (هوبشمان 692). از سال + آر (آورنده ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). اتراک به لهجه ٔ خود سالار را مفتوح و محذوف ال...
-
بارخانه
لغتنامه دهخدا
بارخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ بار. انبار. جای محصول . تجارتخانه . مغازه ای که در آن مال التجاره نگه میدارند. || کیسه ای که خریداران اشیاء خریده شده ٔ خود را بدان جای دهند. (دِمزن ). || سرزمینی که چیزی از آنجا خیزد.- امثال : بار ببارخانه ...
-
چاشنی گیر
لغتنامه دهخدا
چاشنی گیر. (نف مرکب ) چاشنی چش . مزه چش . آنکه طعام یا شراب را بازچشد تا طعم آن معلوم کند. ذواق : نگویم بوسه را میری بمن ده لبت را چاشنی گیری بمن ده . نظامی .که ای جامگی خوار تدبیر من ز جام سخن چاشنی گیر من . نظامی . || کسی که طعام را پیش از شاه خورد...
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج ِ ] (ع اِ) تن . (منتهی الارب ) (دهار). تن و جثه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بدن . (از متن اللغة). تن حیوان و جز آن . (ازاقرب الموارد). ج ، اَجرام . جُرُم . جُروم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَرمان . (اقرب الموارد). |...
-
رسم
لغتنامه دهخدا
رسم . [ رَ ] (ع اِ) طریق و آیین .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آیین و روش و منوال و طرز و شیوه و قاعده و قانون و طریق و وضع. (ناظم الاطباء). آیین و روش . ج ، رسوم ، مَراسِم . (آنندراج ). قاعده و قانون و این لفظ عربیست . (از غیاث اللغات از سراج اللغا...
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت َ ] (اِ) بدن . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). جثه و اندام . (آنندراج ). بدن و توش و جسد و اندام و قد و قامت . (ناظم الاطباء). اوستا، تنو (جسم ، بدن ). پهلوی ، تن . هندی باستان ، تنو . افغانی ، تن . شغنی ، تنا . گیلکی ویرنی و نطنزی...
-
حدیث
لغتنامه دهخدا
حدیث . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) نو. جدید. تازه . مقابل قدیم : ابواب خزائن قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند. (جهانگشای جوینی ). || چیز نو. چیزی نو. || سخن نو.(دهار). || مرد اندک سال . جوان . || مسئله . امر. کار. شغل . باره . مطلب . قضیه . وقعه . واقعه . حاد...
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوگ . رودکی .سبک پیرزن سوی خانه...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن میمندی مکنی به ابوالقاسم ،و بنا بگفته ٔ بعضی ابوالحسن ، و ملقب به شمس الکفاة وزیر معروف سلطان محمود و پسر وی مسعود است . پدر احمد، حسن ، در زمان سبکتکین ، عالم بُست بود و به اتهام اختلاس در خراج کشته شد. احمد برادر رضاع...
-
را
لغتنامه دهخدا
را. (ح ) در زبان فارسی آن را «علامت مفعول صریح » دانسته اند. در نهج الادب چنین آمده است : «برای معانی گوناگون آید اول «را»ی علامت مفعول که برای اظهار مفعولیت ماقبل خود آید؛ چنانکه در این قول :«زید بکر را زد.» و صاحب غیاث اللغات و سایر فرهنگهای پارسی ...