کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطارة
لغتنامه دهخدا
مطارة. [ م َ رَ ] (ع ص ) (از «م طر» و «طی ر») بئر مطارة؛ چاه فراخ دهانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || (از «طی ر») چاه دورتک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ارض مطارة؛ زمین پ...
-
واژههای مشابه
-
مطاره
لغتنامه دهخدا
مطاره . [ م َطْطا رَ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از مطهره ٔ تازی ، آوندی چرمین که در آن آب کنند و در سفر با خود بردارند. (ناظم الاطباء) : چون به پیش آب رسیدند دست به پشت اسب مالیدند و یک غرفه آب بر گرفتند و در مطاره ریختند. (قصص الانبیاء ص 143). و رجوع به م...
-
جستوجو در متن
-
ذومطارة
لغتنامه دهخدا
ذومطارة. [ م َ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است . نابغه راست : و قد خفت حتی ما تزید مخافتی علی و عل من ذی مطارة عاقل .
-
پرنده ناک
لغتنامه دهخدا
پرنده ناک . [ پ َ رَدَ / دِ ] (ص مرکب ) (زمین ...) که پرنده در آن بسیاراست : ارض ٌ مُطارَه ، زمین پرنده ناک . (منتهی الارب ).
-
فرات عتیق
لغتنامه دهخدا
فرات عتیق . [ ف ُ ت ِ ع َ ] (اِخ ) نام یکی از نهرهای فرعی فرات که در واسط و بطایح می نشیند و در زیر دیه مطاره ازبطایح بیرون آمده به آب دجله ضم میشود. (از نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 210). رجوع به فرات شود.
-
معلوق
لغتنامه دهخدا
معلوق . [ م ُ ] (ع اِ) آنکه از وی چیزی آویزند. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). هرآنچه بر وی چیزی آویزند خواه گوشت باشد و یا خرما و انگور و یا مشک و مطاره . ج ، معالیق . (ناظم الاطباء).
-
ازارق
لغتنامه دهخدا
ازارق . [ اَ رِ ] (اِخ ) آبی است در بادیه . عدی بن رقاع گوید : حتی وردن من الازارق منهلاًو له علی آثارهن ّ سحیل ُفاستفنه و رؤوسهن ّ مطارةٌتدنو فتغشی الماء ثم تحول .(معجم البلدان ).
-
دورتک
لغتنامه دهخدا
دورتک . [ ت َ ] (ص مرکب ) عمیق . دورته . ژرف . گود. دورفرو. دورفرود. مقابل نزدیک تک . بعیدالقعر. بعیدالغور. غائر. غائره . (یادداشت مؤلف ). جوار. قعیر. قعور. عمیق . عمیقه . مطارة؛ چاه دورتک . هیقم ؛ دریای فراخ دورتک . جرور. شطون ؛ چاه دورتک . دبوب حج...
-
خاسل
لغتنامه دهخدا
خاسل . [ س ِ ] (اِخ ) نام جزیره ای است در بحر عمان . مستوفی گوید: بحر عمان فارس و بصره لجه ای است از دریای هند طرف شرقیش بولایت فارس برمیگذرد و تا دیر میرسد و طرف غربی تا دیار عرب و یمن وعمان و بادیه است و شمال ولایات عراق عرب و خوزستان و جنوبی بحر ه...