کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطار
لغتنامه دهخدا
مطار. [ م َ] (ع مص ) پریدن . (غیاث ) (ناظم الاطباء) : صد هزاران سال بودم در مطارهمچو ذرات هوا بی اختیار. مولوی (مثنوی چ خاور ص 355). || (اِ) جای پریدن . (غیاث ). محل پریدن . (ناظم الاطباء) : تا شما بی من شبی خفاش وارپرزنان پرید گرد این مطار. مولوی (م...
-
مطار
لغتنامه دهخدا
مطار. [ م َطْ طا ] (ع ص ) شتاب و نیک دونده . (منتهی الارب ). فرس مطار؛ اسب تیزرو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مطار
لغتنامه دهخدا
مطار. [ م ُ ] (ع ص ) تیزخاطر. فرس مطار؛ اسب تیزخاطرو چست و چالاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پرانیده شده . || شکسته و شکافته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مطار
لغتنامه دهخدا
مطار. [ م ُ / م َ ] (اِخ ) رودباری است نزدیک طایف . (منتهی الارب ) : و از آنجا به حصاری رسیدیم که آن را «مطار» می گفتند و از طائف تا آنجا دوازده فرسنگ بود. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ برلن ص 117).
-
واژههای مشابه
-
چاه مطار
لغتنامه دهخدا
چاه مطار. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 90 هزارگزی جنوب باختری قصبه رود و 7 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ عمومی قصبه رود بقاین واقع شده . دامنه و گرمسیر است و 122 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغ...
-
واژههای همآوا
-
متئر
لغتنامه دهخدا
متئر. [ م ُ ءِ ] (ع ص ) نگرنده به چیزی . (آنندراج ). تیزنگرنده .(ناظم الاطباء). || زننده به چوب دستی . (آنندراج ). زننده به چوب دستی و عصا. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مستجار
لغتنامه دهخدا
مستجار. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استجارة. || آنکه طلب امن از او کنند. (غیاث ). پناه . پناهگیر : سوی خود کن این خفاشان را مطارزین خفاشیشان بخر ای مستجار. مولوی (مثنوی ).رجوع به استجارة شود.
-
اجارد
لغتنامه دهخدا
اجارد. [ اُ رِ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد بنی عبدالقیس و گفته اند وادی ای است که از سراة بقریه ٔ مطار بنی مضر جاری است . (مراصد). || یکی از وادیهای کلب و آن وادیهای بسیار است که قسمت شرقی را ادوات و قسمت غربی را بیاض گویند. (مراصد).
-
فرودگاه
لغتنامه دهخدا
فرودگاه . [ ف ُ ] (اِ مرکب ) منزل . (یادداشت بخط مؤلف ). محل فرودآمدن . (آنندراج ). || لشکرگاه و معسکر. (ناظم الاطباء). || نشیمنگاه هواپیما. مهبط. (یادداشت بخط مؤلف ). جایی که هواپیماها در آن فرودآیند و مسافران خود را سوار یا پیاده کنند. مَطار. رجو...
-
ناک
لغتنامه دهخدا
ناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شرمناک ، پرهیزناک و آموزناک . این پسوند از پهلوی آمده و به نظر می رسد که مرکب باشد از پسوند ...