کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضیقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضیقه
لغتنامه دهخدا
مضیقه . [ م َ ق َ ] (ع اِ) تنگنا. ج ، مضایق . || تنگی . دشواری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
زرک
لغتنامه دهخدا
زرک . [ زَ رَ ] (ع مص ) بدخلق گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در فشار و مضیقه قرار دادن . (از دزی ج 1 ص 589). || جستجو کردن مطالبی اغواکننده تا کسی را پریشان سازند. (از دزی ایضاً).
-
تفصی کردن
لغتنامه دهخدا
تفصی کردن . [ ت َ ف َص ْ صی ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدر آمدن از دشواری . خلاصی یافتن از (تنگی ) مشکلات . رهایی یافتن از مضیقه و بلیه : و او چند فرزه شهر از شهرهای هند بازگذارد... تا از عهده ٔ این مشروطات تفصی کند. (ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص 39). و ر...
-
سخت گرفتن
لغتنامه دهخدا
سخت گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مرادف تنگ گرفتن . (آنندراج ). الزام کردن بکاری .ناچار کردن از کاری . در مضیقه گذاشتن : و ایشان [ رسولان پرویز ] سخت گرفتند بر پیغامبر پاسخ کردن [ نامه ٔ پرویز را ]. (مجمل التواریخ و القصص ).نخواهد دل که تاج و...
-
حرکت مذبوحانه
لغتنامه دهخدا
حرکت مذبوحانه . [ ح َ رَ ک َ ت ِ م َ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکتی که بقصد نجات از مضیقه انجام گیرد ولیکن نتیجه ٔ آن معکوس باشد، همچون حرکت حیوان مذبوح که فوران دم بیفزاید و مرگ او نزدیکتر سازد. حرکتی چون حرکت مگس در تار عنکبوت . جنبشی چو...
-
تنگ ماندن
لغتنامه دهخدا
تنگ ماندن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تنگ اندرماندن . گرفتار شدن . در سختی و مضیقه گیر کردن . راه فرار و نجات مسدودماندن . در سختی و فشار و بی چیزی ماندن : شکیبایی و تنگ مانده به دام به از ناشکیبا رسیدن به کام . ابوشکور.و بهر طریقی کار بر لشکر شریک سخت ک...
-
تنگ آوردن
لغتنامه دهخدا
تنگ آوردن . [ ت َ وَ دَ ] (مص مرکب ) به ستوه آوردن . زله کردن . ستوه کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سخت گرفتن . در مضیقه گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ) : از آن گر بگردیم و جنگ آوریم جهان بر دل خویش تنگ آوریم . فردوسی .به فرمان کاوس جنگ آوریم جهان بر...
-
تنگ داشتن
لغتنامه دهخدا
تنگ داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) در گرفتاری و سختی قرار دادن . در رنج و مشقت داشتن کسی یا چیزی . در مضیقه و تنگی داشتن .- به تنگ داشتن ؛ به ستوه آوردن : بدو گفت ما را چه داری به تنگ همی تیزی آری بجای درنگ .فردوسی .- تنگ داشتن جنگ بر کسی ؛ درمانده...
-
مضایق
لغتنامه دهخدا
مضایق . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) مضائق . ج ِ مضیق . مکانهای تنگ . تنگناها. تنگی ها در مکان و امور. کارهای سخت : به تعجیل سوی ناتل ... رفتند بر آن جمله که به ناتل که آنجا مضایق است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463). شما به استراباد روید که در آن مضایق نتوانند آم...
-
تفصی
لغتنامه دهخدا
تفصی . [ ت َ ف َص ْ صی ] (ع مص ) از دشواری و تنگی بدر آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی )(از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). خلاص شدن انسان از مضیقه و بلیه و دین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اگر استبداد و استقلال تو... و تفصی ...
-
قره قویون
لغتنامه دهخدا
قره قویون . [ ق َ رَ ق ُ یُن ْ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان ماکو در جنوب خاوری بخش ساری . حدود آن : از شمال به دهستان چای باسار و ساری سوباسار، از جنوب به چای پاره ، از خاور به گچلرات ، از باختر به به به جیک . قسمت شمالی...
-
اسکندر
لغتنامه دهخدا
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) جلال الدوله . در اواخر سال 743 هَ . ق .، امیر وجیه الدین مسعود از سلسله ٔ سربداران از استرآباد بقصد تسخیر مازندران و رستمدار و فیروزکوه لشکر کشید و امرای معتبر مازندران در اطاعت او درآمدند. استندار یعنی امیر رستمدار در ای...
-
تنگ گشتن
لغتنامه دهخدا
تنگ گشتن . [ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تنگ شدن . کم وسعت گردیدن . ضیق گشتن . مقابل فراخ شدن : هنوزت نگشته ست گهواره تنگ چگونه کشی از بر باره تنگ ؟ اسدی .این همه کارهای پهن و درازتنگ و کوته به یک نفس گردد. خاقانی . || سخت و دشوار گشتن . تنگ شدن . در مض...
-
تنگ گرفتن
لغتنامه دهخدا
تنگ گرفتن .[ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سخت گرفتن . (آنندراج ). در فشار و مضیقه قرار دادن . دشوار گرفتن : چو با دوست دشوار گیری و تنگ نخواهد که بیند ترا نقش و رنگ . (بوستان ).در حوصله ام نیست علی طاقت آهی از بس که مرا شوق بتی تنگ گرفته ست . علی خراس...