کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضیق
لغتنامه دهخدا
مضیق . [ م َ ] (ع اِ) تنگه . بغاز. بوغاز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مضیق
لغتنامه دهخدا
مضیق . [ م َ ] (ع اِ) جای تنگ . (غیاث ). مکان تنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای تنگ . مکان تنگ . (ناظم الاطباء) : برگشت به هزیمت و بدو رسیدند در مضیقی که میگریخت بکشتندش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244).کار من بالانمی گیرد در این شیب...
-
مضیق
لغتنامه دهخدا
مضیق . [ م ُ ض َی ْ ی َ ] (ع ص ) تنگ کرده و تنگ گرفته بر کسی . (ناظم الاطباء).
-
مضیق
لغتنامه دهخدا
مضیق . [ م ُ ض َی ْ ی ِ ] (ع ص ) تنگ کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
واجب مضیق
لغتنامه دهخدا
واجب مضیق . [ ج ِب ِ م ُ ض َی ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واجب مضیق در مقابل واجب موسع است : وجوب اگر متعلق به وقت بود وآن وقت مساوی فعل باشد آن را واجب مضیق خوانند و تکلیف بدان جایز به اتفاق همچو روزه ٔ ماه رمضان . (نفایس الفنون ). واجب به اعتبا...
-
واژههای همآوا
-
مذیق
لغتنامه دهخدا
مذیق . [ م َ ] (ع ص ) شیر با آب آمیخته . (دستورالاخوان ) (بحر الجواهر). شیر آب آمیخته . (آنندراج ). مذوق . (بحر الجواهر).
-
مذیق
لغتنامه دهخدا
مذیق . [ م ُ ] (ع ص ) چشاننده . (آنندراج ). نعت فاعلی است از اذاقة، به معنی چشاندن . رجوع به اذاقة شود.
-
مضیغ
لغتنامه دهخدا
مضیغ. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مضیغة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مضیغة شود.
-
جستوجو در متن
-
مأقط
لغتنامه دهخدا
مأقط. [ م َءْق ِ ] (ع اِ) کارزارجای یا مضیق آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رزمگاه و جای جنگ و مضیق رزمگاه . (ناظم الاطباء). ج ، مآقط. (اقرب الموارد).
-
مضائق
لغتنامه دهخدا
مضائق . [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ مضیق . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). جاهای تنگ . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به مضایق شود.
-
علیقات
لغتنامه دهخدا
علیقات . [ ] (اِخ ) نام طائفه ای است منسوب به وادی علاقی که نسب آنان به عقیل بن ابی طالب میرسد. و اکنون در منطقه ای مابین دو شهر مضیق و کرسکو در سودان ساکنند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 819).
-
امید برخاستن
لغتنامه دهخدا
امید برخاستن . [ اُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نومید شدن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ). رفتن انتظار و محروم گشتن . (ناظم الاطباء) : بلبلم در مضیق خارستان که امیدم ز گُلْسِتان برخاست .خاقانی (از آنندراج ).