کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضیف
لغتنامه دهخدا
مضیف . [ م ُ ] (ع ص ) آنکه می خماند و میل میدهد. || مهماندار و خداوند مهمانخانه . (ناظم الاطباء).
-
مضیف
لغتنامه دهخدا
مضیف . [ م ُ ض َی ْ ی َ ] (ع ص ) مهمان . (از ذیل اقرب الموارد).
-
مضیف
لغتنامه دهخدا
مضیف . [ م ُ ض َی ْ ی ِ ] (ع ص ) صاحب منزل . (از ذیل اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
مزیف
لغتنامه دهخدا
مزیف . [ م ُ زَی ْ ی َ ] (ع ص ) درهم ناسره و ناروان گشته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مردود و باطل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : عبارتی چند مزیف از طامات صوفیان بگرفته اند. (کیمیای سعادت ). و چون علاءالدین کودک بود... و در مذهب مزیف و ...
-
مزیف
لغتنامه دهخدا
مزیف . [ م ُ زَی ْ ی ِ ] (ع ص ) ناسره و ناروان گرداننده ٔ دراهم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
دارالضیافه
لغتنامه دهخدا
دارالضیافه . [ رُض ْ ضی ف َ ] (ع اِ مرکب ) مهمانخانه . جای پذیرایی از مهمان . (ناظم الاطباء). مضیف .
-
میهمان خان
لغتنامه دهخدا
میهمان خان . (اِ مرکب ) میهمان خانه . مهمانخانه . مضیف . ضیافتگاه . تالار و محل پذیرایی از مهمان : بوی شاد یک هفته مهمان من بیارایی این میهمان خان من . اسدی .و رجوع به میهمان خانه و مهمان خانه شود.
-
مبهن
لغتنامه دهخدا
مبهن . [ م َ هََ ] (اِ) محل رستگاری و سلامت و وطن و مسکن کسی . || مضیف و آنجای از خانه که در آن از مهمانان پذیرائی میکنند. || کارهای خانگی . || منزل جادوگران و افسونگران . || قبیله و طایفه و خاندان و جد و خویشاوند. (ناظم الاطباء).
-
میهمان خانه
لغتنامه دهخدا
میهمان خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مهمانخانه . مهمانسرا. مهمانسرای . میهمانسرا. میهمانسرای . مسافرخانه . مضیف . (یادداشت مؤلف ) : یکی میهمان خانه برخاسته ست تو مهمان جهان خوان آراسته ست . اسدی .میهمان خانه ای مهیا داشت کز ثری روی در ثریا داشت . ...
-
میزبان
لغتنامه دهخدا
میزبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) ضیافت کننده و میهمانی کننده و آنکه میهمانی می کند و طعام می خوراند و صاحب خانه و رئیس جشن و میهمانی . (ناظم الاطباء). میز به معنی مهمان باشد و میزبان شخصی بود که میهمانی کند. (فرهنگ جهانگیری ). مهماندارباشد. (لغت فرس اسدی...
-
هاتف
لغتنامه دهخدا
هاتف . [ ت ِ ] (اِخ ) سیداحمد اصفهانی که هاتف تخلص یافت نسباً از سادات حسینی است . اصل خاندان او چنانکه از تذکره ها برمی آید از قصبه ٔ اردوباد آذربایجان بوده که در زمان پادشاهان صفوی از آن سامان به اصفهان آمده و در این شهر مسکن گزیده اند. هاتف در نیم...
-
عربستان
لغتنامه دهخدا
عربستان . [ ع َ رَ ب ِ ] (اِخ ) عربستان شبه جزیره ای است که از طرف جنوب به خلیج عدن و تنگه ٔ باب المندب و اقیانوس هند و دریای عمان و از مغرب به دریای سرخ (قلزم ) و ترعه ٔ سوئز و از مشرق به دریای عمان و خلیج فارس و عراق عرب و از شمال غربی به طرف جنوب ...