کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مضی
لغتنامه دهخدا
مضی ٔ. [ م ُ ضی ی ْٔ / م ُ ض ِءْ ] (ع ص ) (از «ض وء») روشن شونده و روشن کننده ، اسم فاعل از «اضأت » که لازم و متعدی است . (غیاث ). روشن و تابان و درخشان و روشنی دهنده . (ناظم الاطباء). فروزان . روشن . روشن کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قدر او...
-
مضی
لغتنامه دهخدا
مضی . [ م ُ ضی ی ] (ع مص ) بگذشتن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). گذشتن ورفتن . (آنندراج ). رفتن . گذشتن . سر آمدن . شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) الی مضی الحول ؛ یعنی تا انجام و انتهای سال . (ناظم الاطباء).
-
مضی ما مضی
لغتنامه دهخدا
مضی ما مضی . [ م َ ضا م َ ضا ] (ع جمله ٔ فعلیه ) گذشت آنچه گذشت . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گذشته گذشت : معهذا مضی ما مضی اگربارو خراب کند و خندق بینبارد... (تاریخ رشیدی ). اگر باز نیت صحیح کند و بخدمت استقبال قیام نماید درس مضی ما مضی بر جر...
-
جستوجو در متن
-
هجیع
لغتنامه دهخدا
هجیع. [ هََ ] (ع اِ) پاره ای از شب . مضی هجیع من اللیل . (منتهی الارب ).
-
اعساج
لغتنامه دهخدا
اعساج . [ اِ ] (ع مص ) خمیدن دررفتار از پیری . یقال : «اعسج الشیخ ؛ ای مضی و تعوج کبراً». (منتهی الارب ). اِعسِجاج . یقال : «اعسج الشیخ ؛ مضی و تعوج کبراً». (متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
عتک
لغتنامه دهخدا
عتک . [ ع َ ] (ع اِ) دهر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یقال مضی علیه عتک ؛ أی دهر. (اقرب الموارد).
-
مضیئة
لغتنامه دهخدا
مضیئة. [ م ُ ءَ ] (ع ص ) تأنیث مضی ٔ. مسفره . مشرقه . درخشان . درفشان . تابان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
بصع
لغتنامه دهخدا
بصع. [ ب ِ ] (ع ص ) پاره ای از شب ، یقال : مضی بصع من اللیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
عتف
لغتنامه دهخدا
عتف . [ ع ِ ] (ع اِ) پاره ای از شب ، یقال مضی عتف من اللیل و عدف ؛ أی قطعة منه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سجفة
لغتنامه دهخدا
سجفة. [ س ُ ف َ ] (ع اِ) ساعتی ازشب . (منتهی الارب ) (متن اللغة). گویند: مضی سجفة من اللیل ؛ یعنی گذشت ساعتی از آن . (از اقرب الموارد).
-
تهواء
لغتنامه دهخدا
تهواء. [ ت ِ ] (ع اِ) پاره ای از شب . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : مضی تهواء من اللیل و کذلک تهواء من اللیل . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
تفتک
لغتنامه دهخدا
تفتک . [ ت َ ف َت ْ ت ُ ] (ع مص ) بخود درآمدن کاری و مشاورت ننمودن با کسی . (منتهی الارب ). بدون مشورت از دیگری در کاری درآمدن . تفتک الامر اذ مضی علیه لایؤامر احداً. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
قسأنینة
لغتنامه دهخدا
قسأنینة. [ ق ُ س َءْ ن َ ] (ع مص ) درشت گردیدن و خشک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند:اِقْسَأن َّ العود اقسئناناً و قسأنینة؛ یبس و اشتد. (از اقرب الموارد). || کلان سال و پشت دوتاگشتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: اِقسأن َّ الرج...
-
مضاء
لغتنامه دهخدا
مضاء. [ م َ ] (ع مص ) در کاری بگذشتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). گذشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). گذشتن . بگذشتن . رفتن . (مقدمة الادب زمخشری ). گذشتن . (دهار چ بنیاد فرهنگ ). مضو. (ناظم الاطباء). گذشتن و رفتن . (منتهی الارب ). روانی و ...