کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضهب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضهب
لغتنامه دهخدا
مضهب . [ م ُ ض َهَْ هََ ] (ع ص ) لحم مضهب ؛ بریان نیم پخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). گوشت نیم پخته و نیم بریان . (ناظم الاطباء). گوشت نه بس بریان . (مهذب الاسماء). || و یا گوشت پاره پاره کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم...
-
واژههای همآوا
-
مذهب
لغتنامه دهخدا
مذهب . [ م َ هََ ] (ع اِ) در اصطلاح علم کلام اسلامی ، طریقه ای خاص در فهم مسائل اعتقادی ، خاصه امامت که منشاء اختلاف در آن توجیه مقدمات منطقی و یا تفسیر ظاهر کتاب خداست ، مانند مذهب شیعه ٔ امامی ، اشعری ، معتزلی و ماتریدی و در اصطلاح فقهی روش خاص در ...
-
مذهب
لغتنامه دهخدا
مذهب . [ م ُ ذَهَْ هََ ] (ع ص ) زراندودکرده شده . (غیاث اللغات ). مطلی . زرداندود. زرین . به زرکرده . مزوق .مزخرف . ذهیب . زرنگار. (یادداشت مؤلف ) : سپید است دستار لیکن مذهب سیاهست جبه ولی رنگ بسته . خاقانی .سلطان ... ابوالعلاء را با جامه و استری با...
-
مذهب
لغتنامه دهخدا
مذهب . [ م ُ ذَهَْ هَِ ] (ع ص ) زراندودکننده . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). که به طلا انداید چیزی را. که طلاکاری و تذهیب کند. || که حواشی و سرفصل های کتب را باآب طلا و رنگهای دیگر تزیین کند و بیاراید. نعت فاعلی است از تذهیب . رجوع به تذهیب شود. || ...
-
مذهب
لغتنامه دهخدا
مذهب . [ م ُ هََ ] (اِخ ) کعبه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اسم است کعبه را. (از متن اللغة). || وسواس . وسوسه . (یادداشت مرحوم دهخدا از معجم الادباء). گویند: به مذهب ؛ یعنی وسواسی دارد در ریختن آب و کثرت استعمال آب هنگام وضوساختن . (از اقرب الموار...
-
مذهب
لغتنامه دهخدا
مذهب . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) برنده . دورگرداننده . (ناظم الاطباء). زائل کننده . نعت فاعلی است از اذهاب ، به معنی ازالة. رجوع به اذهاب شود. || زراندودکننده . (ناظم الاطباء). رجوع به مُذَهِّب شود. || (اِخ ) شیطانی که شخص را وادار به وسواس در وضو و زیاد ری...
-
جستوجو در متن
-
مدمشق
لغتنامه دهخدا
مدمشق . [ م ُ دَ ش َ ] (ع ص ) گوشت بریان نیم پخته . (منتهی الارب ). مُضَهَّب . (متن اللغة) (از اقرب الموارد).