کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضمضه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مضمضة
لغتنامه دهخدا
مضمضة. [ م َ م َ ض َ ] (ع مص ) آب در دهان جنبانیدن . شستن دهان را به آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جنبانیدن آب در جمله ٔ دهان . (تاج المصادر بیهقی ). آب در دهان جنبانیدن . (آنندراج ). آب در دهان جنبانیدن و شستن دهان را به آب . شستشوی دهان با...
-
واژههای همآوا
-
مزمزه
لغتنامه دهخدا
مزمزه . [ م َ م َ زَ / زِ ] (اِمص مرکب ) (در تداول عامه ) چشش . مخفف مزه مزه .- مزمزه کردن ؛ مخفف مزه مزه کردن . چشیدن غذا و جز آن .
-
جستوجو در متن
-
مضوض
لغتنامه دهخدا
مضوض . [ م َ ] (ع اِ) داروها که بیمار آن را مضمضه کند. ج ، مضوضات . (از بحرالجواهر ص 346).
-
مضماض
لغتنامه دهخدا
مضماض . [ م ِ / م َ ] (ع مص ) مضمضة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). گردانیدگی آب در دهان . (منتهی الارب ). آب در دهان جنبانیدن و شستن دهان را به آب . (آنندراج ). شستشوی دهان و گردانیدن آب در دهان . (ناظم الاطباء). رجوع به مضمضة شود. || ش...
-
مصمصة
لغتنامه دهخدا
مصمصة. [ م َ م َ ص َ ] (ع مص ) آب در طرف زبان گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مانند مضمضه است با این تفاوت که مصمصه به وسیله ٔ زبان صورت می گیرد ولی مضمضه با همه ٔ دهان . (از بحر الجواهر). همچون تفاوت قبضة و قبصة. (از منتهی ال...
-
غراره
لغتنامه دهخدا
غراره . [ غ َ رَ / رِ ] (اِ) آب در دهن کردن و جنبانیدن برای پاک شدن دهن ، و آن را به عربی مضمضه گویند. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (انجمن آرا) . به هندی کلی گویند. (جهانگیری ) : اگر گهی به زبانم حدیث توبه رودز بی طهارتی آن را به می غراره کنم .حافظ.
-
ملامست
لغتنامه دهخدا
ملامست . [ م ُ م َ س َ /م ُ م ِ س َ ] (از ع ، مص ) به همدیگر سائیدن . (غیاث ). ملامسة. و رجوع به ملامسة شود. || جماع کردن .(غیاث ) : یکی غسل جنابت سفاد را از اخامص قدم تا اعالی ساق می شستی یکی مضمضه و استنشاق از رفعحدث ملامست برآوردی . (مرزبان نامه چ...
-
زوفی
لغتنامه دهخدا
زوفی . [ فا] (ع اِ) گیاهی است که در کوههای قدس خیزد و این رازوفای یابس گویند. طبیخ آن با سکنجبین مسهل خلط غلیظ و مضمضه ٔ آن که در سرکه پخته باشند جهت درد دندان و بخور آن برای درد گوش نافع. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چرکی است در پشم و موی زیر شکم و...
-
ازدن
لغتنامه دهخدا
ازدن . [ اَ زْ/ زَ/ زِ دَ ] (مص ) رنگ کردن . || خلانیدن سوزن . (برهان ). آژدن . آجیدن . || تیغ زدن در حجامت : و سخت نباید ازد که مقصود جذب است [ در رعاف ] . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). هرگاه که گوشت بن دندانها سست شود بباید ازد تا خون برود و نیک بمزیدن و ...
-
اصل الکبر
لغتنامه دهخدا
اصل الکبر. [اَ لُل ْ ک َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) بپارسی بیخ کبر خوانندو طبیعت آن عیسی گوید گرم و خشک است در درجه ٔ سیم ومنفعت وی آنست که اگر بر خنازیر طلا کنند و با سرکه تحلیل کنند عرق النسا و بواسیر را نافع بود و مقطع و ملطف بود و پوست آن جهت درد دندان ک...
-
طهارت
لغتنامه دهخدا
طهارت . [ طَ رَ ] (از ع ، مص ) پاک گردیدن . یقال : طهر طهراً و طهارة. (منتهی الارب ). پاک شدن . (آنندراج ) (دهار). پاکی . (آنندراج ) : تقوای نفس ما بطواف ِ پیاله است جائی که باده نیست طهارت نمی کنم . علیقلی بیک ترکمان (از آنندراج ). || نمازی بودن . م...
-
عاقرقرحا
لغتنامه دهخدا
عاقرقرحا. [ ق ِ ق َ ] (معرب ، اِ) نباتی است که در دمشق عود القرح خوانند و به یونانی فوریون و به شیرازی اکر. و نیکوترین او آن بود که تیز و محرق بود و زبان را به غایت بسوزاند و فربه بود و طاهر و غلیظ و چون بشکند اندرون وی سپید بود و آن بیخ طرخون رومی ا...
-
ارمال
لغتنامه دهخدا
ارمال . [ اَ ] (اِ) چوبی است که بدارچین سیاه ماند و بوی خوش دارد و منبت او یمن است . (مؤید الفضلاء). بلغت یمنی چوبی است شبیه بقرفه در غایت خوشبوئی و قرفه چوبی است شبیه بدارچین و خوردن آن درد چشم را نافع است و به این معنی بجای لام کاف هم بنظر آمده اس...