کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضطرب و پریشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حدیث مضطرب
لغتنامه دهخدا
حدیث مضطرب . [ ح َ ث ِ م ُ طَ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از دوازده قسم حدیث ضعیف است . رجوع به حدیث شود.
-
جستوجو در متن
-
پریشان
لغتنامه دهخدا
پریشان . [ پ َ ] (نف ، ق ) در حال پریشانی . در حال پریشیدن . || پریش . پریشیده . پراشیده . پراکنده . متفرق . منتشر. متشتت . متخلخل . متقسم .صعصع: قردحمة؛ رای پریشان . فکر پریشان : باد بیرون کن ز سر تا جمع گردی بهرآنک خاک را جز باد نتواند پریشان داشتن...
-
پریشان فکرت
لغتنامه دهخدا
پریشان فکرت . [ پ َ ف ِ رَ ] (ص مرکب ) پراکنده فکر. سرگشته . مضطرب . آشفته : پریشان فکرت در کارها حیران بود. (کلیله و دمنه ).
-
فردم
لغتنامه دهخدا
فردم . [ ف َ دَ ] (ص ) پریشان و مضطرب . || مغموم وآزرده . (ناظم الاطباء) .
-
مرتکض
لغتنامه دهخدا
مرتکض . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) مضطرب در کاری . (از متن اللغة). مضطرب و پریشان . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتکاض . رجوع به ارتکاض شود.
-
پریشان شدن
لغتنامه دهخدا
پریشان شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پراکنده گشتن . متفرق و متشتت شدن . تقسﱡم . تَفَّرق . افشان شدن . بباد داده شدن . تذعذع . تَبَدﱡد. تَحَتْرُف . برقَشَه . اصداع . تصدّع : مگر که نار کفیده است چشم دشمن توکز او مدام پریشان شده ست دانه ٔ نار. فرخی ....
-
پریشانیدن
لغتنامه دهخدا
پریشانیدن . [ پ َ دَ] (مص ) پراکندن . متفرق کردن . متشتت کردن . تار و مارکردن . || بدحال و پریشان گردانیدن . بیخودگردانیدن . مضطرب کردن . || تنگدست کردن .
-
متشوش
لغتنامه دهخدا
متشوش . [ م ُ ت َ ش َوْ وِ ] (ع ص ) کارشوریده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آشفته و مضطرب و پریشان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوش شود.
-
ملتدم
لغتنامه دهخدا
ملتدم . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) پریشان و مضطر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مضطرب و پریشان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سینه زننده در نوحه . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ). زنی که در نوحه بر سینه می زند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع...
-
بشوریده
لغتنامه دهخدا
بشوریده . [ ب ِ دَ / دِ ] (ن مف ) پشولیده . شوریده . پریشان گشته و جذبه یافته . (از انجمن آرا). منقلب . پریشان . مضطرب . شوریده حالت : شد یک دو مه که بنده بشوریده حالت است زین اختر مشعبد و ایام چاپلوس . شهاب الدین محمدبن هما (از لباب الالباب ).و رجوع...
-
برهم درهم
لغتنامه دهخدا
برهم درهم . [ ب َ هََ دَ هََ ] (ص مرکب ) پریشان . آشفته . زیروزبر. (آنندراج ). مضطرب . مشوش . زیر و بالا. سرنگون . (ناظم الاطباء). درهم برهم .
-
منهفک
لغتنامه دهخدا
منهفک . [ م ُ هََ ف ِ ] (ع ص ) مرد مضطرب و پریشان خاطر فروهشته و سست رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مضطرب و سست در رفتار. (از محیطالمحیط). || بسیارخطا و نیک درهم کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط).
-
متجیش
لغتنامه دهخدا
متجیش . [ م ُ ت َ ج َی ْ ی ِ ] (ع ص ) لشکر گرد آورده . (آنندراج ). گردآورنده ٔ سپاه . (ناظم الاطباء). || شوریده دل . پریشان خاطر و مضطرب . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
تشأشو
لغتنامه دهخدا
تشأشؤ. [ ت َ ش َءْ ش ُءْ ] (ع مص ) متفرق و پریشان شدن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تفرق قوم . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || مضطرب و پریشان شدن کار قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پست شدن کار قوم . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد...