کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضطر
لغتنامه دهخدا
مضطر. [ م ُ طَرر ] (ع ص ) (از «ض رر») حاجتمند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). تنگدست و حاجتمند . (ناظم الاطباء) : خاقانیم نه واﷲ خاقان نظم و نثرم گویندگان عالم پیشم عیال و مضطر. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 19). || ضرررسیده . (غیاث )...
-
جستوجو در متن
-
اذراء
لغتنامه دهخدا
اذراء. [ اِذْ ذِ ] (ع مص ) اذراء به ؛ مضطر کردن به . مُلجاء کردن به . ناچار و ناگزیر کردن از: اِذَّرَاءَه ُ الیه ؛ مضطر کرد آن را بسوی وی .
-
ازحال
لغتنامه دهخدا
ازحال . [ اِ ] (ع مص ) مضطر کردن او را به ... || دور گردانیدن . (منتهی الارب ). دور کردن .
-
الحاج
لغتنامه دهخدا
الحاج . [ اِ] (ع مص ) مضطر و ناچار کردن . واداشتن . مجبور کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). تلجئه . اِلجاء. مضطرکردن کسی را بسوی دیگری . (اقرب الموارد). الحجه الیه الحاجاً؛ مضطر کرد او را بسوی وی . (منتهی الارب ).
-
ایجاذ
لغتنامه دهخدا
ایجاذ. (ع مص ) مضطر کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): اوجذه اﷲ ایجاذاً؛ مضطر کرد خدا او را بسوی کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به ستم داشتن کسی را بر کاری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بستم داشتن کسی را بر چیزی . (ناظم الاطباء).
-
ضبی
لغتنامه دهخدا
ضبی . [ ض ُ بی ی ] (ع مص ) ضَبْو. برگردانیدن آتش گونه ٔ چیزی را و بریان کردن آن . || پناه بردن بچیزی . || مضطر شدن . (منتهی الارب ).
-
محرج
لغتنامه دهخدا
محرج . [ م ُ رِ ] (ع ص ) آنکه در گناه و یا خواری اندازد کسی را و مضطر گرداند او را به سوی گناه . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
مضطهد
لغتنامه دهخدا
مضطهد. [ م ُ طَهََ ] (ع ص ) مقهور و مغلوب و مضطر و مظلوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
اجلاد
لغتنامه دهخدا
اجلاد. [ اِ ] (ع مص )مضطر گردانیدن . (منتهی الارب ). || پَشَک زده شدن زمین و جز آن . || جلید رسیدن بقوم .
-
اشاءة
لغتنامه دهخدا
اشاءة. [ اِ ءَ ] (ع مص ) مضطر گردانیدن . (منتهی الارب ) . || ملجاء گردانیدن . پناه گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
التحاج
لغتنامه دهخدا
التحاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مضطر گردانیدن کسی را. || مشتبه گردیدن کار بر کسی . (منتهی الارب ).
-
ایحاج
لغتنامه دهخدا
ایحاج . (ع مص ) (از «وح ج ») مضطر کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
ایتضاض
لغتنامه دهخدا
ایتضاض . [ ت ِ ] (ع مص ) ائتضاض . طلب کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || زدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || مضطر شدن بسوی کسی . (از اقرب الموارد) (از آنندراج ): ائتض الیه ؛ مضطر شد به سوی...
-
ضبو
لغتنامه دهخدا
ضبو. [ ض َب ْوْ ] (ع مص ) بگردانیدن آتش چیزی را. (تاج المصادر). برگردانیدن آتش گونه ٔ چیزی را و بریان کردن آن . || پناه بردن بچیزی . || مضطر شدن . (منتهی الارب ).