کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضروب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضروب
لغتنامه دهخدا
مضروب . [ م َ ] (ع ص ) زده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زده شده و کتک خورده . (ناظم الاطباء). || افراخته شده . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || ضرب شده و سکه شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوفته شده و مستحکم شده ....
-
واژههای همآوا
-
مذروب
لغتنامه دهخدا
مذروب . [ م َ ] (ع ص ) سیف مذروب ؛ شمشیر تیز. (منتهی الارب ). محدد و تیزشده ازهر چیزی ، کقوله : علی الاعداء مذروب السنان . (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ذرب . رجوع به ذرب شود.
-
جستوجو در متن
-
گوسر
لغتنامه دهخدا
گوسر. [ گ َ /گُو س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گاوسر. نوعی گرز یا چوب دستی که یک سر آن ضخیم تر باشد. رجوع به گاوسر شود.- گوسر خوردن ؛ مضروب شدن به وسیله ٔ گوسر.- گوسر زدن ؛ مضروب کردن با گوسر.
-
برجان
لغتنامه دهخدا
برجان . [ ب ُ ] (اِ) (حساب ...)(اصطلاح ریاضی ) مجموع عدد مضروب و مضروب فیه مثلا سه را در سه ضرب کنند حاصل نه میشود پس سه را جذر و نه را جداء و جمله ٔ آنرا برجان گویند. (ناظم الاطباء).
-
حساب برجان
لغتنامه دهخدا
حساب برجان . [ ح ِ ب ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجموعه عدد مضروب و مضروب فیه است . پس سه را جذر و نه را جداء و جمله را برجان گویند. (منتهی الارب ). رجوع به برجان شود.
-
زخمدار
لغتنامه دهخدا
زخمدار. [زَ ] (نف مرکب ) مجروح و مضروب و زده شده . (ناظم الاطباء). دارنده ٔ زخم . دارای زخم . و رجوع به زخم شود.
-
مسکوکة
لغتنامه دهخدا
مسکوکة. [ م َ ک َ ] (ع ص ) تأنیث مسکوک . زده شده . مضروب . و رجوع به مسکوک شود.
-
بس شمر
لغتنامه دهخدا
بس شمر. [ ب َ ش ُ م َ ] (نف مرکب ) مضروب فیه (در اصطلاح حساب ). (واژه های نو فرهنگستان ایران ).
-
محمود
لغتنامه دهخدا
محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن فرج نیشابوری . در زمان متوکل عباسی در شهرسامراء ادعای پیغمبری کرد و گفت که ذوالقرنین است وکتابی به نام القرآن نوشت و مدعی آن شد که بوسیله ٔ جبرئیل بر وی نازل شده است . بیست و هفت نفر از او پیروی کردند و چون خبر وی به بغداد ر...
-
کتک زده
لغتنامه دهخدا
کتک زده . [ ک ُ ت َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کتک خورده . (فرهنگ فارسی معین ). مضروب . رجوع به کتک خورده شود.
-
ورق
لغتنامه دهخدا
ورق . [ وَ / وِ / وُ رِ ] (ع اِ) سیم مضروب . سکه ٔ نقره . مسکوک سیمین . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). دراهم مضروبه . (از اقرب الموارد).
-
بس شمرده
لغتنامه دهخدا
بس شمرده . [ ب َ ش ُ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مضروب (در اصطلاح حساب ). (واژه های نو فرهنگستان ایران ).
-
کتک کاری
لغتنامه دهخدا
کتک کاری . [ ک ُ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل کتک کار. عمل زدن یکدیگر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کتک کاری کردن شود.- کتک و کتک کاری ؛ عمل زدن و مضروب کردن یکدیگر. کار دو نفر که یکدیگر را زنند. رجوع به کتک کاری کردن شود.