کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضرة
لغتنامه دهخدا
مضرة. [ م َ ض َرْرَ ] (ع مص ) گزند رساندن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). گزند کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گزند. خلاف منفعت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، مضار. (اقرب الموارد). و رجوع به مضرت شود.
-
مضرة
لغتنامه دهخدا
مضرة. [ م ُ ض ِرْ رَ ] (ع ص ) مؤنث مضر: امراة مضرة؛ زن بابنانج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مُضِرّ شود.
-
واژههای همآوا
-
مذرة
لغتنامه دهخدا
مذرة. [ م َ ذِ رَ ] (ع ص ) زن پلید. (منتهی الارب ). زنی که بدنش بدبو باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به مذر شود. || بیضه ٔ گنده و تباه شده . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
-
مذرة
لغتنامه دهخدا
مذرة. [ م ِ ذَرْ رَ ] (ع اِ) آلتی است ک بدان دانه را از کاه جدا کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سکو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مذری شود. || آلتی است که بدان تخم پاشند. (یادداشت مؤلف ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
مضرت
لغتنامه دهخدا
مضرت . [ م َ ض َرْ رَ ] (ع اِ) زیان و ضرر و گزند و نقصان و خسارت و آسیب و آزار و اذیت و زحمت . (ناظم الاطباء) : و مضرت دانه ٔ وی آن است که اندکی صداع آورد. (الابنیة عن حقایق الادویه ص 14). وی (یعنی افسنتین ) کُلی ̍ را مضرت کند و اصلاحش انیسون است . (...
-
مضرط
لغتنامه دهخدا
مضرط. [ م َ رِ ] (ع اِ) اِست . کون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فمضرط الموسر عرنینه و معطس المفلس مفساه .؟ (از مرزبان نامه ص 181).
-
مضرط
لغتنامه دهخدا
مضرط. [ م ُ ض َرْ رِ / م ُ رِ ] (ع ص ) آنکه کسی را بگوزاند و کاری کند که وی تیز دهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنکه برای مضحکه از دهان بانگ تیز برآورد. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه به دهان حکایت...
-
مظرة
لغتنامه دهخدا
مظرة. [ م َ ظَرْ رَ ] (ع اِ) سنگریزه های سخت تر. (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). || (ص ) ارض مظرة؛ زمین سنگ ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). زمین که در آن سنگهای تیز باشد. (ناظم الاطباء).
-
مظرة
لغتنامه دهخدا
مظرة. [ م َ ظَرْ رَ ] (ع مص ) بریدن سنگ آتش زنه را. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (از محیط المحیط). || ظرالناقة؛ ذبح کردن ناقه را به سنگ یا عام است . (از منتهی الارب ). ذبح کردن ناقه با ظِرّ. (از محیطالمحیط).
-
مظرة
لغتنامه دهخدا
مظرة. [ م ِ ظَرْ رَ ] (ع اِ) سنگ آتش زنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سنگی که بدان آتش افروزند. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). ج ، مَظارّ. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مضار
لغتنامه دهخدا
مضار. [ م َ ضارر ] (ع اِ) ج ِ مضرة. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بمعنی گزند و نقصان است . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) : با خود گفتم ای نفس میان منافع و مضار خویش فرق نمی کنی . (کلیله چ مینوی ص 45).قدرتت چون زبون نواز شودصولتت چون رود به دفع مض...
-
مضر
لغتنامه دهخدا
مضر. [ م ُ ض ِرر ] (ع ص ) زیان کار.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضرر رساننده . زیان رساننده . گزندرساننده و زیان کار. (ناظم الاطباء) : و این مهلت به انواع مضر همی بود. چه از همه قوی تر اخراجات خزینه بود. (چهارمقاله ٔ نظامی ص 41).که در این زندان ب...
-
داجون
لغتنامه دهخدا
داجون . (اِخ ) بت مشهور و معروفی بود که فلسطینیان او را در غزه (داود 16: 23) و دراشدود (اول سموئیل 5: 1-3) و در بیت داجون حدود یهودا (یوشع 15:41) و در بیت داجون حدود اشیر (یوشع 19:27) و سایر اماکن پرستیدندی . اما در خصوص هیأت این بت اختلاف کرده اند ...