کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضاغ
لغتنامه دهخدا
مضاغ . [ م َ ] (ع اِ) آنچه خایند او را چون علک و مانند آن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خائیدنی . (دهار چ بنیاد فرهنگ ). آنچه خاییده . می شود. (ناظم الاطباء). یقال : ما عندنا مضاغ ؛ یعنی چیز خائیدنی نداریم . || نرم بخائیدن : هذه کسرة ...
-
واژههای همآوا
-
مذاق
لغتنامه دهخدا
مذاق . [ م َ ] (ع اِ) چشیدن گاه . محل قوت ذائقه که کام و زبان است . (غیاث اللغات ). ذائقه . کام دهان . آلت حس ذائقه : ابای شعر مرا نیز چاشنی مطلب که در مذاق زمانه یکی است شهد و شرنگ . ظهیر.شها به وصف تو خوش کرده ام مذاق سخن مدار عیش مرا بر امید تلخ م...
-
مذاق
لغتنامه دهخدا
مذاق . [ م َذْ ذا ] (ع ص ) دوست باطمع غیر خالص . (منتهی الارب ). که در وداد و دوستی خالص نیست . ممذوق الود. (از متن اللغة). مماذق .(یادداشت مؤلف ). || کذاب . (متن اللغة).
-
مزاق
لغتنامه دهخدا
مزاق . [ م ِ ] (ع ص ) ناقة مزاق ؛ شتر ماده ٔ نیک تیزرو. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مزعق
لغتنامه دهخدا
مزعق . [ م ِ ع َ ] (ع اِ) آلتی که بدان زمین کاوند. || (ص ) شتاب . سیرٌ مزعق ؛ رفتار شتاب . نزع فی القوس نزعاً مزعقاً؛ یعنی به سرعت کشید کمان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
خائیدنی
لغتنامه دهخدا
خائیدنی . [ دَ] (ص لیاقت ) قابل خائیدن . آنچه خایند آن را: لَواک .و آنچه خایند او را چون علک ، مضاغ . (منتهی الارب ).
-
مماضغة
لغتنامه دهخدا
مماضغة. [ م ُ ض َ غ َ ] (ع مص ) کوشش نمودن با کسی در کارزار. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مِضاغ . مضاربة. ضراب . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مضاغة
لغتنامه دهخدا
مضاغة. [ م ُ غ َ ] (ع ص ، اِ) خائیده ، و قیل ما یبقی فی الفم مما یمضغ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هرچیز خائیده شده و آنچه در دهان پس از خائیدن باقی ماند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مَضاغ شود.