کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضارعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضارعة
لغتنامه دهخدا
مضارعة. [ م ُ رَ ع َ ] (ع مص ) با چیزی مانیدن . (زوزنی ). با کسی مانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). همدیگر مانا و برابر گردیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مانا و برابرگردیدن با چیزی و مشابه وی شدن . (از ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
مضارعه
لغتنامه دهخدا
مضارعه . [ م ُ رَ / رِ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِمص ) مضارعة. رجوع به مضارعة و مضارعت شود .
-
حرف مضارعه
لغتنامه دهخدا
حرف مضارعه . [ ح َ ف ِ م ُ رَ / رِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از حروف مضارعه . حروف «اتین ». رجوع به حروف مضارعه شود.
-
حروف مضارعه
لغتنامه دهخدا
حروف مضارعه . [ ح ُ ف ِ م ُ رَ / رِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرفهائی که در دستور زبان عرب بوسیله ٔ آن از ماضی ، مضارع (مستقبل ) سازند و آن چهار حرف است که در کلمه ٔ «أتین » یا «أنیت » یا «نأتی » جمع شده است .
-
واژههای همآوا
-
مذارعت
لغتنامه دهخدا
مذارعت . [ م ُ رَ ع َ ] (از ع اِمص ) مخالطت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مذارعة شود.
-
مذارعة
لغتنامه دهخدا
مذارعة. [ م ُ رَع َ ] (ع مص ) با یکدیگر آمیزش کردن . (از منتهی الارب ).مخالطة. (اقرب الموارد). مذارعت . || به پیمایش بیع کردن . (منتهی الارب ). با ذرع کردن و پیمودن فروختن پارچه را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
-
مزارات
لغتنامه دهخدا
مزارات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مزار. مقابر. رجوع به مزار شود : ناگاه از فضل باری تبارک و تعالی همان روز مردی عجمی با من پیوست که او از آذربایجان بود و یک بار دیگر آن مزارات متبرکه را دریافته بود. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 26).
-
مزارعة
لغتنامه دهخدا
مزارعة. [ م ُ رَ ع َ ] (ع مص ) زمین به برزگری فا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). معامله در زمین به بعض حاصل آن در صورتی که بذر نیز از مالک باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با یکدیگر کشاورزی کردن وزمین را بر بعض حاصل آن به کسی دادن و تخم بر ذمه ٔ م...
-
مضارعت
لغتنامه دهخدا
مضارعت . [ م ُ رَ / رِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) مانا شدن و مشابهت : و مضارع را ازبهر آن مضارع خوانند که در تربیع و تقدیم اوتاد به هزج مانند است و مضارعت ، مشابهت و مقابلت است . (المعجم چ 1 ص 54).
-
جستوجو در متن
-
س
لغتنامه دهخدا
س . [ س َ ] (ع حرف ) حرف مضارعه در اول افعال عرب ، معنی نزدیکی زمان وقوع فعل را در آینده دهد چون : سیأتی . سیکون .
-
تجنیس خط
لغتنامه دهخدا
تجنیس خط. [ ت َ س ِ خ َطط / خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این صنعت را مضارعه و مشاکله نیز خوانند و این چنان باشد که دو لفظ آورده باشد که در خط متشابه یکدیگر باشند و در نطق مخالف ، مثالش از قرآن :وَ هُم یَحسبون َ اَنهم یُحسنون َ صُنْعاً . دیگر: وَالذ...
-
مضارع
لغتنامه دهخدا
مضارع . [ م ُ رِ ] (ع ص ) شریک و شبیه و مانند شونده . (غیاث ). شبیه و مانند. (ناظم الاطباء). مشابه . (اقرب الموارد). || (اصطلاح صرف عربی ) فعلی که بر زمان حال یا آینده دلالت کند مانند: یعلم ، تعلم ، اعلم ، نعلم . مضارع [ در زبان عرب ] فعلی است که دلا...