کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضارب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضارب
لغتنامه دهخدا
مضارب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مِضْرَب . خیمه هاو چادرهای بزرگ . (از اقرب الموارد) : سپاه ، دست از قتل بازداشتند و با مضارب و منازل خویش آمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 104). || حیله ها و تدابیر جنگی . (از ذیل اقرب الموارد).
-
مضارب
لغتنامه دهخدا
مضارب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) جنگجو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مضاربة شود.
-
جستوجو در متن
-
راشد
لغتنامه دهخدا
راشد. [ ش ِ ] (اِخ ) کوفی . ابن مضارب ، از امرا و بزرگان کوفه بود که به اتفاق شمربن ذی الجوشن و دیگران با مختار به محاربه پرداخت . (از حبیب السیر چ خیام تهران ج 2 ص 140).
-
مضاربة
لغتنامه دهخدا
مضاربة. [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص ) با کسی شمشیر زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). به شمشیر زدن یکدیگر را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). همدیگر را با شمشیر زدن .(ناظم الاطباء). || غلبه کردن در نبرد: ضاربه فضربه ؛ نبرد کرد او را در ضرب پ...
-
قضم
لغتنامه دهخدا
قضم . [ ق َ ض َ ] (ع اِ) شمشیر. || (اِمص ) شکستگی و تکسر. گویند: فی مضارب السیف قضم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کفتگی است در دندان ، یا شکستگی کرانه های آن ، یا کم و ریزه شدگی دندان ، یا سیاه گشتگی آن . || ج ِ قضیم . (اقرب الموارد) (منتهی الا...
-
مضرب
لغتنامه دهخدا
مضرب . [ م َ رَ / رِ ] (ع اِ) استخوان با مغز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازمحیطالمحیط). || شمشیر. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تیزی شمشیر. (از منتهی الارب ) (ازذیل اقرب الموارد) (از آن...
-
نوایب
لغتنامه دهخدا
نوایب . [ ن َ ی ِ ](ع اِ) نوائب . مصائب و سختی های زمانه . ج ِ نائبة. رجوع به نائبة شود : ندانسته ای که چون نوایب ایام و حوادث روزگار مجتمع شود... گوهر آن را بر محک عقل باید زد. (سندبادنامه ص 99). هرکه از علوم تواریخ اعراض کند دست زمانه بر وی دراز شو...
-
درینگ
لغتنامه دهخدا
درینگ . [ دِ ] (اِصوت ) حکایت یک بارآواز برخورد چیزی به چیزی فلزی یا شیشه ای یا طنین شکستن ناگهانی جسمی شیشه ای یا بلوری . آوازی که ا ز تصادم مضارب یا ناخن با ساز ایجاد شود. جرینگ .- درینگ درینگ ؛ حکایت مکرر آواز برخورد چیزی به جسمی فلزی یا شیشه ای ...
-
مضرب
لغتنامه دهخدا
مضرب . [ م ِ رَ ] (ع ص ) بسیار زننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از محیطالمحیط). رجل مضرب ، مرد سخت زننده . (ناظم الاطباء). || (اِ) آلت زدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آلتی که بدان پنبه را حلاجی...
-
انسداد
لغتنامه دهخدا
انسداد. [ اِ س ِ ] (ع مص ) بسته شدن و بند گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بسته شدن . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ). || (اِمص ) بندآمدگی و گرفتگی و سدشدگی و بسته شدن راه . پ (از ناظم الاطباء). بستگی . (یادداش...
-
نیم کار
لغتنامه دهخدا
نیم کار.(ص مرکب ) مزدور. (رشیدی ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به نیم کاره و نیم کاری شود : تو صاحب کار جبرئیلی بدگوی تو نیم کار شیطان . خاقانی . || شاگرد. (یادداشت مؤلف ). || صنعتگری را گویند که به دست افزار دیگران کار کند و از آنچه اجر...
-
دکمه
لغتنامه دهخدا
دکمه . [ دُ م َ /م ِ ] (اِ) تکمه . دگمه . (فرهنگ فارسی معین ). گوی سینه و گوی گریبان و سردست و امثال آن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). رجوع به تکمه و دگمه شود : فنک زگوشه ٔ میدان حبر روی نمودکمند و گرز وی از دکمه های ماده و نر. نظام قاری (دیوان ص 1...
-
پیرامن
لغتنامه دهخدا
پیرامن . [ م ُ / م َ ] (اِ) پیرامون . اطراف و گرد چیزی . حوالی .حول . گرداگرد چیزی . (اوبهی ). دوروبر. دوره . دور. گرد. دورتادور. جوانب . گردبرگرد : زرنگ شهری با حصار است و پیرامن او خندق است . (حدود العالم ).گفتم نایمت نیز هرگز پیرامنابیهده گفتم من ...