کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضا
لغتنامه دهخدا
مضا. [ م َ ] (ع اِمص ) مضاء . بُرندگی و تیزی : در صد مصاف معرکه گر کند گشته ام روزی به یک صقال به جای آید این مضا.مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 2).ز چرخ گردان مهری ز کوه ثابت زرز چشم ابر سرشکی ز حد تیغ مضا. مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 8). || تندی ....
-
واژههای مشابه
-
قاضی ابن مضا
لغتنامه دهخدا
قاضی ابن مضا. [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحمان . رجوع به ابن مضا ابوالعباس احمد شود.
-
واژههای همآوا
-
مذع
لغتنامه دهخدا
مذع . [ م َ ] (ع مص ) بعض خبر را برای کسی گفتن و بعض آن را نهان داشتن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). مذعة. (از اقرب الموارد). || کمیز انداختن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). مذعة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شاش انداختن ...
-
مذع
لغتنامه دهخدا
مذع . [ م ِ ذَ ] (ع ص ، از اتباع ) ذهبوا جِذَع َ مِذَع َ؛ پراکنده شدند در اطراف . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به جذع مذع شود.
-
مزع
لغتنامه دهخدا
مزع . [ م َ ] (ع مص ) مزعة. اول دویدن اسب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آخر رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آخر راه رفتن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نرم دویدن . || غاز کردن پنبه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب...
-
مظع
لغتنامه دهخدا
مظع. [ م َ ] (ع مص ) نرم و تابان گردانیدن وتر و غیر آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نرم و تابان گردانیدن زه و جز آن را. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
قاضی الجماعة
لغتنامه دهخدا
قاضی الجماعة. [ ضِل ْ ج َ ع َ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحمان بن محمد، مکنی به ابوجعفر و ابوالعباس و معروف به ابن مضا... رجوع به ابن مضاء ابوالعباس شود.
-
مضاء
لغتنامه دهخدا
مضاء. [ م ُ ] (ع مص ) بریدن . رجوع به مضا شود. || جایز داشتن بیع را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) (از معجم متن اللغة).
-
اخترکن
لغتنامه دهخدا
اخترکن . [ اَ ت َ ک َ ] (نف مرکب ) ازجای کننده ٔ اختر : نیزه ای اندر بنان اخترکن و جیحون مضاباره ای در زیر ران هامون بر و گردون سپر.سنائی .
-
هامون بر
لغتنامه دهخدا
هامون بر. [ موم ْ ب ُ ] (نف مرکب ) گذاره کننده ٔ هامون . هامون برنده . هامون سپر. دشت و بیابان پیما. هامون گذار : نیزه ای اندر بنان اخترکن و جیحون مضاباره ای در زیر ران هامون بر و گردون سپر.سنائی .
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) (بنو...) نام قبیله ای است وفقیه سیستان بروزگار مأمون خالدبن مضا الذهلی بالولاء منسوب بدین قبیله است . و صاحب اقرب الموارد گوید:بنوذهل ، فریق من بنی شیبان . و رجوع به بنوذهل شود.
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مضا الذهلی . نام فقیه باورع سیستان بود که به سال صد و نود و چهار هجری قمری ، وقتی که فتح بن حجاج عامل مأمون به سیستان آمد و محمدبن الحضین القوسی شهر را بر او آشفته گونه داشته بود،فوت کرد. (از تاریخ سیستان چ 1314 هَ . ش . ص 1...