کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصوت
لغتنامه دهخدا
مصوت . [ م ُ ص َوْ وِ ] (ع ص ) بسیارآواز. (منتهی الارب ). آنکه بلند بانگ میکند. بانگ کننده . (ناظم الاطباء). مصوة. (آنندراج ). || صدادار و بانگ دار. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح دستور زبان ) صدادار. مقابل صامت . خلاف صامت . باصدا. وویل . حرف صدادار. آو...
-
واژههای مشابه
-
حرف مصوت
لغتنامه دهخدا
حرف مصوت . [ ح َ ف ِ م ُ ص َوْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف صدادار. ویل . حرف مد. حرف لین . حرف عله ٔ ساکن که حرکت پیش از آن ، هم جنس آن باشد. در برابر حرف صامت . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). حروف مصوته عبارتند از الف و واو و یاء که گاهی حرف و گاه...
-
واژههای همآوا
-
مسوط
لغتنامه دهخدا
مسوط. [ م ِس ْ وَ ] (اِخ ) نام پسر ابلیس که مردم را بر خشم انگیزد (بدین معنی بدون الف و لام آید). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مسوط
لغتنامه دهخدا
مسوط. [ م ِس ْ وَ ] (ع اِ) آنچه بدان چیزی را بر چیزی آمیزند از چوب و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مسواط. (اقرب الموارد). کفچه ٔ عصیده . (دهار). و رجوع به مسواط شود.
-
جستوجو در متن
-
مصوته
لغتنامه دهخدا
مصوته . [ م ُص َوْ وِ ت َ ] (ع ص ) مؤنث مصوت : حروف مصوته ؛ حرفهای صدادار. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مصوت شود.
-
نجوخ
لغتنامه دهخدا
نجوخ .[ ن َ ] (ع ص ) دریای با بانگ و شور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بحر مصوت . (اقرب الموارد).
-
حرف لین
لغتنامه دهخدا
حرف لین . [ ح َ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف عله در حالتی که ساکن باشد. حرف مصوت . رجوع به حرف عله شود.
-
حروف مصوته
لغتنامه دهخدا
حروف مصوته . [ ح ُ ف ِ م ُ ص َوْ وِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف مصوت و حرف عله شود.
-
یند
لغتنامه دهخدا
یند. [ ی َ ] (فعل ) به جای ضمیر اند استعمال می شود در صورتی که ماقبل وی واو یا الف باشد، مانند: این مردم خدام اویند و این متاعها بی بهایند. (ناظم الاطباء). «اند» فعل ربطی (رابطه ) است و «یند» هم صورتی از آن است ، که پس از کلمه های مختوم به الف و واو ...
-
حرکات ثلاث
لغتنامه دهخدا
حرکات ثلاث . [ ح َ رَ ت ِ ث َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فتحه ، ضمه ، کسره . یا زبر، پیش ، زیر. مقابل سکون و جزم . حروف مصوته . رجوع به حرف مصوت و فتحه و زبر وکسره و زیر و ضمه و پیش و نیز رجوع به اعراب شود.
-
دین دبیره
لغتنامه دهخدا
دین دبیره . [ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) دین دبیری ، دین دفیره خطی است مأخوذ از پهلوی که در دوره ٔ ساسانی برای تحریر متون مقدس زردشتی وضع کرده اند بدین معنی که مانند الفبای یونانی حرف مصوت را داخل الفبا کردند. زمان اختراع این خط را به اختلاف بین قرن 4 ...
-
هجا
لغتنامه دهخدا
هجا. [ هَِ ] (از ع ، اِمص ) هجو. بدگوئی . جرشفت . دشنام . سرزنش . مسخره . مضحکه . (ناظم الاطباء). مذمت کردن . (شمس اللغات ). نکوهیدن . (آنندراج ) (غیاث ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از دهار) : آنان که فلانند و فلان رهبر ایشان نزدیک حکیمان ز در عیب و هجا...