کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصن
لغتنامه دهخدا
مصن . [ م ُ ص ِن ن ] (ع ص ) خشمناک . گویند: فلان مصن غضباً؛ یعنی پر و ممتلی است از خشم . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). پر از خشم و خشمناک . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مثن
لغتنامه دهخدا
مثن . [ م َ ] (ع مص ) بر مثانه زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گله کردن از مثانه . (تاج المصادر بیهقی ). دردمند شدن مثانه . (از اقرب الموارد). || آشکار کردن خلاف کاری را. (از منتهی الارب...
-
مثن
لغتنامه دهخدا
مثن . [ م َ ث َ ] (ع اِ) تلاقهای زنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تلاق زنان . (ناظم الاطباء).
-
مثن
لغتنامه دهخدا
مثن . [ م َ ث َ ] (ع مص ) چکمیزک شدن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نگاهداری نکردن کمیز خود را در مثانه . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مثن
لغتنامه دهخدا
مثن . [ م َ ث ِ ] (ع ص ) مرد دردگین آبدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد دردگین مثانه . (ناظم الاطباء). || کسی که بول خود را در مثانه نگهداری کردن نتواند. اَمثَن . (از اقرب الموارد).
-
مسن
لغتنامه دهخدا
مسن . [ م َ ] (ع مص ) به تازیانه زدن . مَشن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به مشن شود.
-
مسن
لغتنامه دهخدا
مسن . [ م َ س َ ] (ع اِمص ) بی باکی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مسن
لغتنامه دهخدا
مسن . [ م َ س َن ن ] (ع اِ) مِسَن ّ. (زمخشری ) (دزی ). مِسَن . (برهان ).
-
مسن
لغتنامه دهخدا
مسن . [ م ِ س َ ] (از ع ، اِ) سنگی باشد سبزرنگ که کارد بدان تیز کنند. (برهان ). مِسَن ّ : مشتری ساختی از جرم زحل مسن خنجر برّان اسد. خاقانی .تیغ زبانشان نتواند برید موی گر من مِسن نسازم از این سحر نابشان . خاقانی .کیوان مسنی علاقه آویزتا آهن تیغ او ک...
-
مسن
لغتنامه دهخدا
مسن . [ م ِ س َن ن ] (ع اِ) فسان و آنچه بدان کارد و مانند آن را تیز کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سنگی باشد سبزرنگ که کارد بدان تیز کنند. (آنندراج ). نوعی از سنگ است که بر آن کارد و شمشیر تیز کنند و به فارسی فسان گویند و این ...
-
مسن
لغتنامه دهخدا
مسن . [ م ِ س ِ ] (اِخ ) شهری است از شبه جزیره ٔ پلوپونز متعلق به یونان که مرکز مسنی می باشد. این شهر در دامنه ٔ کوه ایتوم واقع است و در قرن هفتم ق .م . بوسیله ٔ اسپارتیها اشغال و ویران گردید، اماچهارصد سال بعد دو مرتبه بوسیله ٔ اپامی نونداس از اهالی...
-
مسن
لغتنامه دهخدا
مسن . [ م ِ س ِ ] (اِخ ) نام دیگر ولایت میشان ، در مصب شط دجله وساحل خلیج فارس . (ایران در زمان ساسانیان ص 107).
-
مسن
لغتنامه دهخدا
مسن . [ م ِ س ِ ] (اِخ ) نام شهری باستانی که نام دیگرش کرخای میشان و استرآباذ اردشیر بوده است . (ایران در زمان ساسانیان ص 116).
-
مسن
لغتنامه دهخدا
مسن . [ م ُ س َن ن ] (ع ص ) صاحب سنان . (آنندراج ) (غیاث ).