کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مصلا
لغتنامه دهخدا
مصلا. [ م ُ ص َل ْ لا ] (اِخ ) مصلی . نام جائی در شیراز که آرامگاه حافظ در آن است . رجوع به مصلی شود.
-
مصلیات
لغتنامه دهخدا
مصلیات . [ م ُ ص َل ْ ل َ ] (ع اِ) ج ِ مصلی . (ناظم الاطباء). رجوع به مصلّی ̍ شود.
-
ساسیان
لغتنامه دهخدا
ساسیان . (اِخ ) محلی است به مرو در بیرون آن شهر نزدیک به مصلی . (انساب سمعانی ).
-
مصلین
لغتنامه دهخدا
مصلین . [ م ُ ص َل ْ لی ] (ع ص ، اِ) ج ِ مصلی . نمازگزاران نمازخوانان : فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون . (قرآن 4/107 - 5). و رجوع به مصلی شود.
-
نمازگه
لغتنامه دهخدا
نمازگه . [ ن َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) نمازگاه . مصلی : زمین نمازگهی شد که بینی از بر اوهمه جهان به نماز خدا و استغفار.اسدی .
-
ورتان
لغتنامه دهخدا
ورتان . [ وَ ] (اِخ ) شهری است بانعمت بسیار [ به آذرآبادگان ] و از وی زیلوها و مصلی نماز خیزد. (یادداشت مؤلف از حدود العالم ). رجوع به ورثان شود.
-
آشخانه
لغتنامه دهخدا
آشخانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام محلی در راه بجنورد بگنبدقابوس میان دربند و قره مصلی در 355430گزی مشهد.
-
نمازگزار
لغتنامه دهخدا
نمازگزار. [ ن َ گ ُ ] (نف مرکب ) مصلی . پابند صلوة. (آنندراج ). آنکه نماز خواند. نمازکن . نمازگر. (فرهنگ فارسی معین ). نمازی . اهل طاعت و عبادت .
-
هجود
لغتنامه دهخدا
هجود. [ هََ ] (ع ص ) نماز تهجد گذارنده . (منتهی الارب ). مصلی باللیل . (اقرب الموارد). ج ، هُجود، هُجَّد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قدمگاه خضر
لغتنامه دهخدا
قدمگاه خضر. [ ق َ دَ هَِ خ ِ ] (اِخ ) برجی است در آمل نزدیک سبزه میدان که در قبرستانی معروف به مصلی واقع است . (مازندران و استراباد رابینو ص 64).
-
اسب دوم
لغتنامه دهخدا
اسب دوم . [ اَ ب ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (اصطلاح نجوم ) یکی از صور شمالی . || (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اسبان دهگانه ٔ سباق عرب . رجوع به مصلی شود.
-
گلگشت
لغتنامه دهخدا
گلگشت . [ گ ُ گ َ ] (اِخ ) نام تفرجگاهی نزدیک شیراز که به آن گلگشت مصلا گویند. (از ناظم الاطباء) : بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکناباد و گلگشت مصلی را.حافظ.
-
نمازگر
لغتنامه دهخدا
نمازگر. [ ن َ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه نماز خواند. نمازکن . نمازگزار. مصلی . (فرهنگ فارسی معین ) : در قرآن ذکر نمازگران مؤمنان فراوان کرد. (کشف الاسرار ج 1، از فرهنگ فارسی معین ).
-
غلام رضا
لغتنامه دهخدا
غلام رضا. [ غ ُ رِ ] (اِخ ) یزدی ، متخلص به حیران . از شعرای قرن سیزدهم هجری قمری بود. او در مصلی صفدرخان در یزد مکتبداری داشته ، درخط نسخ ماهر بوده است . (از تاریخ یزد آیتی ص 287).
-
هادوریان
لغتنامه دهخدا
هادوریان . (اِ) جمع هادوری است که گدایان مبرم باشند و نیز جماعت مردم بی سر و پارا گویند که چوبداران و یساولان سلاطین ایشان را از سر راه دور کنند. (برهان ) (ناظم الاطباء) : سالوسیان دل را درکوی او مصلی هادوریان دین را در زلف او سفرگه .سنایی .