کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصلاة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصلاة
لغتنامه دهخدا
مصلاة. [ م َ ] (ع ص ) زمین گیاه صلیان ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ): ارض مصلاة؛ زمینی که در آن صلیان فراوان باشد. (ناظم الاطباء).
-
مصلاة
لغتنامه دهخدا
مصلاة. [ م َ / م ِ ] (ع اِ) دام . ج ، مصالی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مثلات
لغتنامه دهخدا
مثلات . [ م َ ث َ ] (از ع ، اِ) مثلها و ضرب المثلها. (ناظم الاطباء). و رجوع به مَثَل شود.
-
مثلات
لغتنامه دهخدا
مثلات . [ م َ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ مَثُلَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مثلة شود.
-
مسلات
لغتنامه دهخدا
مسلات . [ م َ ] (ع اِ) مسلاة. سبب تسلی و خرسندی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مسلاة شود.
-
مسلاط
لغتنامه دهخدا
مسلاط. [ م ِ ] (ع اِ) دندان کلید. ج ، مسالیط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کده ٔ کلید. (یادداشت مرحوم دهخدا). اسبک کلید. (مهذب الاسماء).
-
مسلاة
لغتنامه دهخدا
مسلاة. [ م َ ] (ع اِ) مسلات . تسلی و دلنوازی . (ناظم الاطباء). سبب تسلی و خرسندی . و رجوع به مسلات شود.
-
مصلات
لغتنامه دهخدا
مصلات . [ م ِ ] (ع ص ) مرد رسای در امور. (منتهی الارب ). ج ، مصالیت . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
مصالی
لغتنامه دهخدا
مصالی . [ م َ] (ع اِ) ج ِ مَصْلاة و مِصْلاة، به معنی دام . (منتهی الارب ماده ٔ ص ل ی ) (ناظم الاطباء). رجوع به مصلاة شود.
-
پایدام
لغتنامه دهخدا
پایدام . (اِ مرکب ) پادام . تَله . دام . حباله . (ملخص اللغات حسن خطیب ). داحول . مصلی . (السامی فی الاسامی ). مِصلاة. کُفَّه : نوعی است از دام که پای جانوران را بگیرد و آن حلقه ای چند باشد از موی تافته و شکیلی بر آن کرده که چون جانور پای در آن نهد ح...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمد صینی حلبی صنوبری . از اشعار اوست در گل :زعم الورد أنه هو ابهی من جمیع الانوار و الریحان فأجابته أعین النرجس العقََس بذل من فوقها و هوان ایما أحسن التورد أم مقََلة ریم من فضة الاجفان ام فماذا یرجو بحمرته الخدْ-د اذ...
-
لیث
لغتنامه دهخدا
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن سعد، مکنی به ابی الحارث . از اصحاب مالک بن انس و از رواة او. او راست : کتاب التاریخ و کتاب مسائل فقه . وی از معاویةبن صالح و عبدالعزیزبن ابی سلمة و اباالنضر روایت کند. و به روزگار هارون الرشید درگذشته است . ابن جوزی در سیرة ع...