کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصفا
لغتنامه دهخدا
مصفا. [ م ُ ص َف ْ فا ] (ع ص ) مصفی . تصفیه شده . پاک شده . پاکیزه گشته . (یادداشت مؤلف ). پاک و صاف ، چون شراب مصفا و عیش مصفا. (آنندراج ). پاک . تمیز. پاکیزه . روشن . بی آلودگی . بی آلایش . عاری از آلودگیها و پلیدیها. بی شائبه : تا زین جهان به صبر...
-
واژههای همآوا
-
مسفع
لغتنامه دهخدا
مسفع. [ م ُ س َف ْ ف َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسفیع. رجوع به تسفیع شود. || ثور مسفع؛ گاو که در صورت او نقطه های سیاه باشد. (از ذیل اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
نصیرالدین
لغتنامه دهخدا
نصیرالدین . [ ن َ رُدْ دی ] (اِخ ) عبدالحمید شیرازی ، رجوع به مجمعالفصحا چ مصفا ج 3 ص 1447 و نیز رجوع به نصراﷲبن محمدبن عبدالحمید منشی شود.
-
نظام الدین
لغتنامه دهخدا
نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ](اِخ ) (خواجه ) ابوالعلاء گنجوی . رجوع به ابوالعلاء گنجوی و نیز رجوع به مجمعالفصحا چ مصفا ج 1 ص 199 شود.
-
شیرج التین
لغتنامه دهخدا
شیرج التین . [ رَ جُت ْ تی ] (ع اِ مرکب ) آن است که انجیر را در آب بجوشانند و خوب مهرا کنند سپس صافی کنند، پس آن آب مصفا را بجوشانند تا به قوام آید. (یادداشت مؤلف ).
-
ناصافی
لغتنامه دهخدا
ناصافی . (حامص مرکب ) ناصاف بودن . مصفا نبودن . زلال نبودن . || پاک و تمیز نبودن . چرکینی . آلودگی . || صاف و مستقیم نبودن . کج و معوج بودن . ناهمواری .
-
کهن عمر
لغتنامه دهخدا
کهن عمر. [ ک ُ هََ / هَُع ُ ] (ص مرکب ) کهن سال . سالخورده و پیر : به موسی کهن عمر کوته امیدسرش کرد چون دست موسی سپید.سعدی (کلیات چ مصفا ص 272).
-
گرم اوفتادن
لغتنامه دهخدا
گرم اوفتادن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) جابجا افتادن . فی الحال افتادن : چو زنبورخانه بیاشوفتی گریز از محلت که گرم اوفتی .سعدی (کلیات چ مصفا ص 316).
-
نظام جامی
لغتنامه دهخدا
نظام جامی . [ ن ِ م ِ ] (اِخ ) احمد، ملقب به نظام الدولة والدین . رجوع به نظام الدین جامی و نیز رجوع به مجمعالفصحا چ مصفا ج 3 ص 1409 شود.
-
واخجلتاه
لغتنامه دهخدا
واخجلتاه . [ خ َ / خ ِ ل َ ] (ع صوت مرکب ) شرمسارم . واخجلتا : یا دولتاه اگر بعنایت کنی نظرواخجلتاه اگر بعقوبت دهد جزا.سعدی (ص 681 چ مصفا).
-
دو مرده
لغتنامه دهخدا
دو مرده .[ دُو م َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) منسوب به دو مرد. آنچه که کفاف دو مرد را دهد؛ خوراک دو مرده : امروز دو مرده بیش گیرد مرکن فردا گوید تربی از اینجا برکن .سعدی (کلیات چ مصفا ص 134).
-
مهیر
لغتنامه دهخدا
مهیر. [ م َ ] (اِ) ماه . قمر. (برهان ). یکی از نامهای ماه است . (جهانگیری ) : چو پشت آینه ست اجسام اینجاشود چون روی آیینه مصفانه شمسی ماند آنجا نه مهیری نه ظلی بینی آن جا نه منیری .عطار.
-
لئیم الطبع
لغتنامه دهخدا
لئیم الطبع. [ ل َ م ُطْ طَ ] (ع ص مرکب ) پست فطرت . دنی الاصل : وگرنعشی دو کس بر دوش گیرندلئیم الطبع پندارد که خوانیست .سعدی (کلیات چ مصفا ص 119).