کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصطلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصطلق
لغتنامه دهخدا
مصطلق . [ م ُ طَ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اصطلاق . بانگ کننده . (منتهی الارب ). کسی که بانگ می کند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن ناجیةبن حرث بن مصطلق . رجوع به علقمه ٔ خزاعی شود.
-
شهد
لغتنامه دهخدا
شهد. [ ش َ / ش ُ ] (اِخ ) آبی است مر بنی مصطلق را از خزاعة. (منتهی الارب ).
-
جریریة
لغتنامه دهخدا
جریریة. [ ] (اِخ ) از اسیرهای مریسع و از بنی مصطلق بود و حضرت رسول (ص ) این بانو را به زوجیت اختیار کرد.
-
علقمه ٔ خزاعی
لغتنامه دهخدا
علقمه ٔ خزاعی . [ ع َ ق َ م َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) ابن ناجیةبن حرث بن مصطلق . از اعراب بادیه و صحابی است . (از الاصابة ج 4 قسم اول ص 267).
-
جزوری
لغتنامه دهخدا
جزوری . [ ج َ ] (اِخ ) لقب قیلة دختر عامربن مالک بن مصطلق بن سعدبن خزاعه . وی از جهت بزرگ تنی ملقب به جزوری شد. او مادر اسدبن هاشم بن عبدمناف و جده ٔ مادری فرزندان ابوطالب بن عبدالمطلب بود، زیرا مادر آنها فاطمه ٔ بنت اسد بود و هر کس که به وی منتسب با...
-
راحة فروع
لغتنامه دهخدا
راحة فروع . [ ح َ ت ُ ف َ وَ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد خزاعة از بنی مصطلق که واقعه ای مر ایشان و هذیل را بدانجا است . یکی از مردان بنی سلیم بنام جموح گوید: رأیت الالی یلحون فی جنب مالک قعوداً لدینا یوم راحة فروع . (از معجم البلدان ج 4).
-
حبشی
لغتنامه دهخدا
حبشی . [ ح ُ شی ی ] (اِخ ) یاقوت گوید: کوهی در پائین مکه در نعمان الاراک است ، گویند نام احابیش قریش از آن است ، زیرا که بنی مصطلق و بنی هون بن خزیمة در آنجا گرد آمده و پیمان همکاری با قریش بستند و آن سوگندنامه چنین بود: «تحالفوا باﷲ انا لید واحدة عل...
-
یوم
لغتنامه دهخدا
یوم . [ ی َ ] (ع اِ) روز. (ترجمان القرآن جرجانی ص 108) (دهار). روز، مذکر آید و اول آن از طلوع فجر صادق است تا غروب آفتاب . ج ، ایام و اصل آن ایوام بوده . جج ، ایاویم . (ناظم الاطباء). روز. ج ، ایام . (مهذب الاسماء). روز. ج ، ایام ، اصل آن ایوام و یوم...