کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصطفوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصطفوی
لغتنامه دهخدا
مصطفوی . [ م ُ طَ ف َ وی ی / وی ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به مصطفی . (از یادداشت مؤلف ). منسوب و متعلق به مصطفی . (ناظم الاطباء). این لفظ به زیادت واو خطاست زیرا که در لفظ مصطفی و مرتضی الف را حذف کرده یای نسبت می آورند و در این صورت مصطفی و مرتضی هر...
-
جستوجو در متن
-
باغ نظر
لغتنامه دهخدا
باغ نظر. [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) باغی بوده است در کازرون و ظاهراً منسوب به میرزا حسینقلی میربها فرمانفرماست . (از مقاله ٔ مصطفوی در مجله ٔ اطلاعات ماهانه شماره ٔ 77 ص 50).
-
رجل العقعق
لغتنامه دهخدا
رجل العقعق . [ رِ لُل ْ ع َ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) رجل العقاب . رجل الغراب . رجل الزرزور. (مفردات ابن بیطار). رجوع به رجل العقاب و رجل الغراب و رجل الزاغ و اآطریلال و تحفه حکیم مؤمن چاپ مصطفوی ص 126 شود.
-
باغ نقش جهان
لغتنامه دهخدا
باغ نقش جهان . [ غ ِ ن َ ش ِ ج َ ] (اِخ ) باغی بزرگ و معروف بوده است در اصفهان که در ملکیت شاه طهماسب صفوی بود و بعدها محل احداث عمارات متعدد سلطنتی و از آنجمله عمارت عالی قاپوی اصفهان گردید. (از مقاله ٔ مصطفوی در مجله ٔ اطلاعات ماهانه شماره 80 ص 20)...
-
درخونگاه
لغتنامه دهخدا
درخونگاه . [ دَ ] (اِخ ) از محلات قدیم تهران و در بخش «سنگلج » قرار داشت . سالخوردگان تهرانی نام آن را به مناسبت کشته شدن یک تن بر سر مقدم و مؤخر بودن «نخل » در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار دانند، اما ظاهراً قدیمتر از این اتفاق باید باشد و در قدی...
-
رجل الطیر
لغتنامه دهخدا
رجل الطیر. [ رِ لُطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) رجل الغراب . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اَآطریلال . پاکلاغی . غازایاغی . حرزالشیطان . (یادداشت مرحوم دهخدا). گیاه اطریلال است و به لغت هندی کاکچنکی و مسی نامند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به رجل الغراب و رجل العقاب ...
-
رجل العقاب
لغتنامه دهخدا
رجل العقاب . [ رِ لُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) رجل العقعق . رجل الزرزور. رجل الغراب است که گفته شد، و در مصر اَآطریلال را رجل الغراب خوانند. (اختیارات بدیعی ). گیاه اطریلال است و به لغت هندی کاکچنکی و مسی نامند. و رجوع به اطریلال و رجل الغراب و الفاظ الا...
-
شیرین
لغتنامه دهخدا
شیرین . (اِخ ) خواهر ماریه ٔ قبطیه که مقوقس ملک مصر به رسم هدیه خدمت حضرت مصطفوی (ص ) فرستاد. (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 130). در مآخذ دیگر نام این زن را به صورت معرب «سیرین » ضبط کرده و نوشته اند که او را حسان بن ثابت شاعر معروف عرب به زنی کرده است...
-
باغ نظر
لغتنامه دهخدا
باغ نظر. [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) باغی است در شیراز که فعلا محل موزه ٔپارس شیراز است و از یادگارهای کریم خان زند (1163 -1193 هَ . ق .) بشمار میرود و حدود 16 هزارگز مربع مساحت دارد. بنای معروف به کلاه فرنگی که مقبره ٔ مرحوم وکیل بوده است در میان باغ قدیم...
-
دوحة
لغتنامه دهخدا
دوحة. [ دَح َ ] (ع اِ) دوحه (در تداول فارسی ). ج ، دَوح و دَوحات . (ناظم الاطباء). درخت بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از غیاث ). درختی کلان با شاخ بسیار از هر سو کشیده . درخت بزرگ پر شاخه . (یادداشت مؤلف ) : بدار دنیا در باغ دین ز دوحه ٔ عدل طرا...
-
باغ چهلستون
لغتنامه دهخدا
باغ چهلستون . [ غ ِ چ ِ هَِ س ُ ] (اِخ ) باغی است در اصفهان که هرضلع آن حدود 250 گز طول دارد و مساحت آن 67 هزارگز است و کاخ معروف چهلستون در داخل آن است . اشعار کتیبه ای که اخیراً به دست آمده ، حکایت از احداث باغ در زمان شاه عباس دوم صفوی دارد و بیت ...
-
باغ فین
لغتنامه دهخدا
باغ فین . [ غ ِ ] (اِخ ) باغی است در فین نزدیک کاشان و آب چشمه ٔ فین از میان آن میگذرد و آنرا باغ شاه نیز نامند. طول باغ از مشرق به مغرب 157 گز و عرض آن از شمال بجنوب 144 گز است و مجموع مساحت آن 22608 گز مربع است . در وسط باغ بنای دو طبقه ای وجود دار...
-
بین الامرین
لغتنامه دهخدا
بین الامرین . [ ب َ نَل ْ اَ رَ ] (ع ق مرکب ) میان دو امر : لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین ، از روایات مستفیضی است که از ائمه علیهم السلام در باب اختیاروارد شده و جبر و تفویض یا قدر را رد کرده اند و بر بطلان آن استدلال فرموده و امر بین امرین را ث...
-
شرار
لغتنامه دهخدا
شرار. [ ش ِ / ش َ ] (ع اِ) پاره ٔ آتش که برجهد. شرارة، یکی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در استعمال فارسیان شرار به معنی آتشپاره ٔ واحد مستعمل است . (از غیاث اللغات ). سرشک آتش . (دهار). ایژک . آییژ. بلک . ابلک ْجرقه . اخگر : گه فروغش بر زمین چ...