کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصری
لغتنامه دهخدا
مصری . [ م ِ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن محمدبن احمد. اصل او از «سرمن رأی » است و از آنجا به مصر رفته و سپس به بغداد بازگشته است . تولدش به سال 257 هَ . ق . زاهدی وَرِع و فقیهی عارف به حدیث بوده و کتب بسیاری در زهد و فقه نوشته است . (فهرست ابن الندیم )...
-
مصری
لغتنامه دهخدا
مصری .[ م ِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به مصر. (غیاث ) (برهان ).منسوب و متعلق به مصر، مانند قلم و شمشیر و تریاک ونبات . (ناظم الاطباء). منسوب به مصر اعم از شهر مصر ویا کشور مصر و یا سرزمین مصر : ابلهی را دیدم ... قصبی مصری بر سر. (کلیات سعدی چ مصفا ص 73)....
-
واژههای مشابه
-
طین مصری
لغتنامه دهخدا
طین مصری . [ ن ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ابلیز خوانند. جالینوس گوید: مطحولان و مستسقیان بسیار دیدم در اسکندریه طلا کردند نافع آمد، و بر ورمهای کهن و دردهای مزمن و بواسیر طلا کردن بغایت مفید بود. (اختیارات بدیعی ).
-
گل مصری
لغتنامه دهخدا
گل مصری . [ گ ِ ل ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بعربی طین مصری خوانند. برای طلا کردن بر بدن مستسقی بغایت نافع است . (برهان ) (آنندراج ).
-
علی مصری
لغتنامه دهخدا
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) (دکتر علی ...) عنانی . رجوع به علی عنانی شود.
-
علی مصری
لغتنامه دهخدا
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) (علی بهجت ...) ابن محمودبن علی آغا. رجوع به علی بهجت شود.
-
علی مصری
لغتنامه دهخدا
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) (علی خیری ...) ابن عمر خربونی مصری . رجوع به علی خیری شود.
-
علی مصری
لغتنامه دهخدا
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) (علی عزت ...) ابن بدوی مصری . رجوع به علی عزت شود.
-
علی مصری
لغتنامه دهخدا
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) (علی مبارک ...) ابن سلیمان بن ابراهیم روجی مصری . رجوع به علی مبارک شود.
-
علی مصری
لغتنامه دهخدا
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) (قاضی ...) ابن نعمان بن محمدبن منصور مغربی مصری . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مغربی شود.
-
علی مصری
لغتنامه دهخدا
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بحری مصری مالکی . ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن . وی از قضاة بود و به عربیت و دانش فرایض و حساب و حدیث معرفتی تام داشت . در دوم جمادی الاولی سال 878 هَ . ق . درگذشت . او را کتابی در نحو است . (از مع...
-
علی مصری
لغتنامه دهخدا
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن سعیدبن یوسف حوفی مصری . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حوفی شود.
-
علی مصری
لغتنامه دهخدا
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن احمد مصری شامی اشعری . مشهور به ابن صدقة. فقیه و واعظ قرن نهم هَ . ق . بود و در سال 790 هَ . ق . متولد شد. او راست : 1- اسرار العبادات والقربة الی رب البریات . 2- الجمع المنتخب فی الوعظ والخطب . 3- الکوکب الوهاج ...
-
علی مصری
لغتنامه دهخدا
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی دجانه ٔ مصری . مکنی به ابوالحسن . وی از خطاطان و کاتبان بود و خطی خوب و بسیار زیبا داشت . اصل او از مصر بود اما در بغداد اقامت داشت و در آنجا به خطاطی مشغول بود. نوشته ای از او در دست است که در سال 384...