کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصر
لغتنامه دهخدا
مصر. [ م َ ] (ع مص ) به سر سه انگشت دوشیدن ناقه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). به سرانگشتان دوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || به سبابه و ابهام دوشیدن ماده شتر را. || دوشیدن آنچه در پستان بود از شیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جم...
-
مصر
لغتنامه دهخدا
مصر. [ م ِ ] (اِخ ) نام قسمت قدیم پایتخت مصرکه پس از احداث قاهره ٔ معزیه در 358 هَ . ق . توسط جوهر سردار المعزلدین اﷲ در شمال یا شمال شرقی آن ، به شهر جدید یعنی قاهره پیوسته شد و اینک به مجموعه ٔ شهر قدیم و جدید قاهره گفته می شود. خرابه های ممفیس ، پ...
-
مصر
لغتنامه دهخدا
مصر. [ م ِ ] (ع اِ) پرده و حاجز میان دو چیز. || حد میان دو چیز. (غیاث ). حد میان دو زمین . ج ، مصور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حد. ج ، مصور. (مهذب الاسماء). || آوند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گل سرخ . (منتهی الارب )...
-
مصر
لغتنامه دهخدا
مصر. [ م ِ ](اِخ ) ناحیتی است مشرق وی بعضی حدود شام است و بعضی بیابان مصر، و جنوب وی حدود نوبه است و مغرب وی بعضی از حدود مغرب است و بعضی بیابان است که آن را الواحات خوانند و شمال وی دریای روم است و این توانگرترین ناحیتی است اندر مسلمانی و اندر وی شه...
-
مصر
لغتنامه دهخدا
مصر. [ م ُ ص ِرر ] (ع ص ) عزیمت کننده بر کار و ثبات و دوام ورزنده بر آن . (از منتهی الارب ). آنکه عزیمت کاری می کند و ثبات و دوام می ورزد بر آن کار. ایستادگی کننده درکار. (ناظم الاطباء). بر کاری استاده شونده . (غیاث ). مِلْحاح . ابرام کننده . (یادداش...
-
واژههای مشابه
-
وادی مصر
لغتنامه دهخدا
وادی مصر. [ ی ِ م ِ ] (اِخ ) همان نهری است که آب دشت در آن جاری است و فاصله ٔ میانه فلسطین و مصر و به مسافت 40 میل به جنوب غربی غزه مانده ریخته میشود و در این وادی جز در فصل زمستان آبی جاری نشود و آن را نهر نیز گویند. (قاموس کتاب مقدس ).
-
جزیره ٔ مصر
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ مصر. [ ج َ رَ ی ِ م ِ ] (اِخ ) محله ای است به فسطاط (مصر) و بدان جهت آنرا جزیره گویند که رود نیل هنگام مد اطراف آنرا با آب احاطه میکند و از فسطاط جدا میسازد. این محل را بازار و جامع و منبر است و از تفرجگاههای مصریان محسوب میشود، زیرا باغ و بس...
-
تاریخ مصر
لغتنامه دهخدا
تاریخ مصر. [ خ ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حسن تقی زاده در کتاب گاه شماری آرد: از ابتداء تاریخ مصر یعنی سلسله ٔ اول فراعنه سال شمسی 365روزه جاری بوده است و الحاق خمسه ٔ مسترقه (اِپاگومن یا ابوغمنا به اصطلاح مؤلفین اسلامی ) از قدیمترین ادوار تار...
-
صعید مصر
لغتنامه دهخدا
صعیدمصر. [ ص َ دِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به صعید شود.
-
ماه مصر
لغتنامه دهخدا
ماه مصر. [ هَِ م ِ ](اِخ ) مرادف ماه کنعان است . (آنندراج ) : ز صد هزارپسر همچو ماه مصر یکی چنان شود که چراغ پدر کند روشن . صائب (از آنندراج ).رجوع به ماه کنعان شود.
-
مزرعه ٔ مصر
لغتنامه دهخدا
مزرعه ٔ مصر. [ م َ رَ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جندق بیابانک بخش خور و بیابانک شهرستان نائین ، در 45هزارگزی شمال غربی خور، در جلگه واقع و دارای 109 تن سکنه است . آبش از قنات محصولش غلات ، ذرت ، ارزن و صنایع دستی آن عبابافی و دارای معدن س...
-
ایوبیان مصر
لغتنامه دهخدا
ایوبیان مصر. [ اَی ْ یو ن ِ م ِ ] (اِخ ) حکام ایوبی حاکم بر مصر و عبارتند از: صلاح الدین یوسف که تا سال 564 هَ . ق . و عمادالدین عثمان عزیز تا سال 589 هَ . ق . و سیف الدین ابوبکر، عادل تا سال 595 هَ . ق . و محمد کامل تا سال 596 هَ . ق . و سیف الدین ا...
-
اهرام مصر
لغتنامه دهخدا
اهرام مصر. [ اَ م ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به اهرام و دائرةالمعارف فارسی و فرهنگ فارسی معین شود.
-
خراج مصر
لغتنامه دهخدا
خراج مصر. [ خ َ ج ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قند و شکر و نبات است . || بوسه .