کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصب ء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصب ء
لغتنامه دهخدا
مصب ء. [ م ُ ب ِءْ ] (ع ص ) مصبی . زن بسیارفرزند. (از م-هذب الاسماء). زنی صاحب کودک . (شرح قاموس ). زن بچه دار. زن بچه ناک . (منتهی الارب ). مصبیة. و رجوع به مصبی و مصبیة شود.
-
واژههای همآوا
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م َ ب َ ] (ع اِ) محل سبع و جانوران درنده . ج ، مَسابع. (ناظم الاطباء) : آنکه سنت با جماعت ترک کرددر چنین مسبع ز خون خویش خورد. مولوی .و رجوع به مسبعة شود.
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م َ ب َ ] (ع ق ) هفت هفت . هفتاهفتا: جاء القوم سباع و مسبع؛ هفتا هفتا آمدند. (ناظم الاطباء).
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر اسباع . بر سر خود گذاشته . پسرخوانده . فرزند بحرام . || آنکه مادرش مرده پس شیر غیر مادر خود خورده باشد. || آنکه هفت پشت یا چهار پشت در عبودیت باشد. || آنکه از صحبت ددان دوری گرفته باشد. || آن که بر هفت ماه ...
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اسباع . رجوع به اسباع شود.
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م ُ س َب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از مصدر تسبیع. رجوع به تسبیع شود. || هفت بخش کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). به هفت بخش کرده . هفت شده . || چیزی که هفت پهلو داشته باشد. (غیاث ) (آنندراج ). نزد مهندسان سطحی را نامند که هفت ضلع متساوی آن ...
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م ُ س َب ْ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسبیع. رجوع به تسبیع شود.
-
مصبع
لغتنامه دهخدا
مصبع. [ م َ ب َ ] (ع اِمص ) تکبر. (منتهی الارب ). مصبعة. تکبر و خودبینی . (ناظم الاطباء). صبع. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
مصبی
لغتنامه دهخدا
مصبی . [ م ُ ] (ع ص ) مُصْبیة. زن بچه دار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مصب ء. || زن بچه ناک .(منتهی الارب ) (آنندراج ). مصب ء. || مرد بسیارفرزند: رجل مصبی . (مهذب الاسماء). || زنی که آشفتگی می کند برای محبت و عشق . (ناظم الاطباء).
-
مصبیة
لغتنامه دهخدا
مصبیة. [ م ُ ی َ ] (ع ص ) مُصبی . مصب ء. زن بچه ناک . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زن بچه دار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن بسیارفرزند. (مهذب الاسماء). || زنی که آشفتگی می کند برای محبت و عشق . (ناظم الاطباء). و رجوع به مصبی شود.