کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصالت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصالت
لغتنامه دهخدا
مصالت . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مَصْلَت . (ناظم الاطباء). رجوع به مصلت شود.
-
واژههای همآوا
-
مثالة
لغتنامه دهخدا
مثالة. [ م َ ل َ ] (ع مص )فاضل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). افضل و افزون و گرامی شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) فضل . (از اقرب الموارد). || حسن حال . (از ذیل اقرب الموارد).
-
مثعلة
لغتنامه دهخدا
مثعلة. [ م َ ع َ ل َ ] (ع ص ) ارض مثعلة؛ زمین روباه ناک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). پر از روباه و روباه ناک . (ناظم الاطباء).
-
مسالة
لغتنامه دهخدا
مسالة. [ م َ ل َ ] (ع اِمص ) درازی روی که خوش نماید. (منتهی الارب ). درازی صورت همراه با زیبائی و حسن . (اقرب الموارد).
-
مصالة
لغتنامه دهخدا
مصالة. [ م َ ل َ ] (اِخ ) ابن حبوس مکناسی . امیر بربری در نیمه ٔدوم قرن سوم هجری . وی همه ٔ قبایل بربر را به زیر سلطه ٔ خویش درآورد و در استیلای مهدی بر مغرب از بزرگترین سرکردگان او بود. مهدی او را به ولایت تاهرت و مغرب اوسط گماشت و او به سوی اقصی رف...
-
مصالة
لغتنامه دهخدا
مصالة. [ م َ ل َ ] (ع مص ) حمله کردن بر حریف خود و زیادتی نمودن . (منتهی الارب ماده ٔ ص ول ) (آنندراج ). صول . صیال . صولان . (منتهی الارب ).صال . صول . (ناظم الاطباء). رجوع به صال و صول شود.
-
مصالة
لغتنامه دهخدا
مصالة. [ م ُ / م َ ل َ ] (ع اِ) آب که از پنیر برآید از فشردن بعد پختن . (منتهی الارب ماده ٔ م ص ل ). آبی که از پنیر برآید بواسطه ٔ فشردن . (ناظم الاطباء). || آب که از سوزمه یعنی ماست بیرون تراود. (منتهی الارب ). آبی که از ماست برون تراود. (ناظم الاطب...
-
جستوجو در متن
-
مصلت
لغتنامه دهخدا
مصلت . [ م ِ ل َ ] (ع ص ) مرد رسا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد رسای در امور. ج ، مصالت . (ناظم الاطباء).
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ب ِ ] (اِخ ) ابن قرةالحرّانی . مکنی به ابی الحسن . یکی از مردم حران . او در ایام معتضدباﷲ عباسی ببغداد رفت و بمطالعه ٔ علوم حساب و هندسه و هیئت و نجوم و منطق مشغول گشت . ولادت او در 221 هَ . ق . به حرّان و وفات وی بسال 288 بود. ثابت از مترجمی...