کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصادرات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصادرات
لغتنامه دهخدا
مصادرات . [ م ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ مصادرة. (یادداشت مؤلف ) : بوسهل زوزنی بود آن میانه کار و بار همه وی داشت و مصادرات و مواضعات مردم ... همه او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). بیشتر خلوتها با بوسهل زوزنی بود و صارفات او می برید و مرافعات را وی می ن...
-
جستوجو در متن
-
صارفات
لغتنامه دهخدا
صارفات . [ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صارفة : و طاهر وعراقی بادی در سر داشتند بزرگ و بیشتر خلوتها با بوسهل زوزنی بود و صارفات (؟) او می برید و مرافعات را وی می نهاد و مصادرات او میکرد. (تاریخ بیهقی ص 87).
-
مرافعه نهادن
لغتنامه دهخدا
مرافعه نهادن . [ م ُ ف َ / ف ِ ع َ / ع ِ ن ِ /ن َ دَ ] (مص مرکب ) داوری کردن . حکومت کردن . محاکمه کردن . رفع دعوی و شکایت کردن : بیشتر خلوتها با بوسهل زوزنی بود و صارفات او می برید و مرافعات وی می نهاد و مصادرات او می کرد. (تاریخ بیهقی ص 87).
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبیداﷲبن محمد الکلوذانی . پس از عزل سلیمان بن حسن بن مخلد،به سال 319 هَ . ق . خلیفه مقتدر او را وزارت داد. وصاحب تجارب السلف گوید: ایام او در وزارت امتدادی نیافت و در کاری متمکن نشد زیرا که در عهد او مصادرات بسیار ...
-
مواضعات
لغتنامه دهخدا
مواضعات . [ م ُ ض َ ] (ع اِ) ج ِ مواضعة. (ج ِ مواضعت و مواضعه ) به معنی قرارها و قرار نهادن ها و موافقتها و سازواریها و نهادنیها و قراردادها. (یادداشت مؤلف ). قراردادها و گفتگویهای با هم . (ناظم الاطباء) : بوسهل زوزنی بود در آن میانه ، کار و بار همه...
-
کلوذانی
لغتنامه دهخدا
کلوذانی . [ ک َل ْ وَ ] (اِخ ) ابوالقاسم عبیداﷲبن احمدبن محمدبن عبداﷲبن الحسین بن الحسن بن خسرو فیروزبن ابی المهروان بن اردشیربن بابک الکلوذانی . از برآوردگان ابی الفرات و مولد او پیش از 300 هَ . ق . است و کتابی به اسم کتاب الخراج دارد که بار اول آن ...
-
استحثاث
لغتنامه دهخدا
استحثاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برافژولیدن بر. (از منتهی الارب ). برانگیختن بر کاری . (حبیش تفلیسی ). حث . (زوزنی ). || در شواهد ذیل از ترجمه ٔ تاریخ یمینی استحثاث بمعنی استخراج و جمعآوری آمده است : ابوعلی نسفی را به استخراج وجوه و استحثاث اموال فراداشت...
-
مبادی
لغتنامه دهخدا
مبادی . [م َ ] (ع اِ) ج ِ مبداء. (دهار) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آغازها. (آنندراج ). آغازها و مبدأها و اصل و بنیاد. (ناظم الاطباء) : و هم مبادی و اوایل آگهی خود را از حواس گیرد. (مصنفات باباافضل ).- مَبادی آداب ؛ آنکه مبدء و اصل و رسوم و آداب ا...
-
ابن اللبودی
لغتنامه دهخدا
ابن اللبودی . [ اِ نُل ْ ل َب ْ بو ] (اِخ )صاحب نجم الدین ابوزکریا یحیی بن شمس الدین ، فرزند ابوعبداﷲ محمدبن اللبودی آنف الذکر. او در طب و حکمت و سایر فنون و علوم از پدر درگذشت . در شعر و ادب نیز مهارتی بسزا داشت . مولد او حلب است . در عهد صِبا با پد...
-
اصول موضوعه
لغتنامه دهخدا
اصول موضوعه . [ اُ ل ِم َ / مُو ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبادی تصدیقی که مخاطب بواسطه ٔ حسن ظن به متکلم به صحت آنها معترف است . مبادی ناآشکاری که بخودی خود در علم مسلم نباشند و بر سبیل حسن ظن آنها را بپذیرند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و ...
-
عمر خیام
لغتنامه دهخدا
عمر خیام . [ ع ُ م َ رِ خ َی ْ یا ](اِخ ) ابن ابراهیم خیامی نیشابوری ، مکنی به ابوالفتح یا ابوحفص و ملقب به حجةالحق و مشهور به عمر خیام .حکیم ، ریاضی دان و شاعر بزرگ ایران در قرن پنجم و ششم هجری . سال ولادت و ابتدای زندگی او بدرستی معلوم نیست ، ولی و...
-
خیام
لغتنامه دهخدا
خیام . [ خ َی ْ یا ] (اِخ ) شهرت و لقب و تخلص ابوالفتح و بقولی ابوحفص غیاث الدین عمربن ابراهیم نیشابوری است و او را خیامی نیز می نامند [ متوفی بین 515 - 517 هَ . ق . ] . او حکیم وریاضی دان و شاعر معروف ایران در قرن پنجم و ششم هَ . ق . است . سبب شهرت ...
-
بساسیری
لغتنامه دهخدا
بساسیری . [ ب َ ] (اِخ ) ارسلان . نام یکی از امرای عباسی حاکم و از مردم بسا یا فسای فارس . مؤلف تاریخ گزیده در شرح حال القائم بامراﷲ آرد: در اول دولت او کار دیالمه سست شد و سلجوقیان خروج کردند و پادشاهی از دست دیلمیان و غزنویان بیرون بردند و تا رسید...
-
خریدن
لغتنامه دهخدا
خریدن . [ خ َ دَ ] (مص ) پول دادن در ازای چیزی و ابتیاع کردن . ضد فروختن . (ناظم الاطباء). ابتیاع . (زوزنی )، اشتراء. (زوزنی ). بیع. شراء. شری . (یادداشت بخط مؤلف ) : خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و حجره گرد و لغو و ملازه .منجیک .یکی داد جامه یک...